مسئولیّت حقیقی در مقابل خدا است

دو واژه حقّ و مسئولیّت با یکدیگر ملازم هستند؛ لذا هر کجا سخن از حقّ می شود متقابلاً و غیر مستقیم، به مسئولیّت و تکلیف در قبال آن حقّ نیز اشاره شده است. بر اساس بینش دینی، چون همه هستی از آن خدای متعال است و او مالک همه چیز است، هرکجا حقّـی باشد، اصالتاً از آن خدا است و هیچ حقّـی برای کسـی به خودی خود ثـابت نمی شود ؛ مگر اینکه خداوند، آن حقّ را به آن موجود اعطا کرده باشد. لذا خداوند حقّ تصرّف در هر موجودی را خواهد داشت و از آن طرف هیچ موجودی ، حقّی بر خداوند و سایر موجودات ندارد ؛ چون هیچگونه ‌مالکیت و خالقیّتی نسبت به آن ندارد . پس نتیجه می گیریم که مسئولیّت واقعی ما در مقابل خداوند است(مصباح یزدی، ۱۳۸۰، ص ۱۱۴؛ به نقل ازهمان).

در اثبات اینکه مسئولیّت حقیقی در مقابل خداوند است دلایل نقلی بسیاری وجود دارد که ما در اینجا تنها به روایتی از امیرالمؤمنین علی علیه السّلام اشاره می‌کنیم که می فرمایند:
و لَو کانَ لِاَحَدٍ اَن یَجرِیَ لَهُ وَ لا یَجرِیَ عَلَیهِ لَکانَ ذلِکَ خالِصاً لِلّهِ سُبحانَهُ دُونَ خَلقِهِ لِقُدرَتِهِ علی عِبادِهِ وَ لعَدلِهِ فی کُلِّ ما جَرَت عَلَیهِ صُرُوفُ قَضائِهِ وَلکِنَّهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَی العِبادِ اَن یُطِیعُوهُ وَ جَعَلَ جَزاءَهُم عَلَیهِ مُضاعَفَهِ الثَّوابِ تَفَضُّلاً مِنهُ وَ تَوَسُّعاً بِما هُوَ مِنَ المَزِیدِ اَهلُهُ (سید رضی، ترجمه حسین انصاریان، خ ۲۰۷، ص ۴۷۲؛ به نقل از همان).

“و اگر کسی را بر دیگری حقّی ثابت است و آن کس را بر وی حقّی نباشد این حقّ فقط برای خدای سبحان است نه غیر او؛ بخاطر احاطه قدرتش بر بندگان و عدالتش در تمام آنچه که فرمانش در آن جاری است ولی حقّش را بر بندگان چنین مقرّر فرمود که او را بندگی کنند و مزد عبادت را بر عهده خود، برای بندگان ، چند برابر قرار داد به علّت تفضّل و کرمی که دارد و افزون دهی که شایسته و اهل آن است”. حضرت در این روایت تنها خداوند را صاحب حقّ می‌داند که این حقّ همان اطاعت و بندگی خدا است.

خداوند در وصف مؤمنان می فرماید :
اِنَّما المُؤمِنونَ الّذینَ اِذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَت قُلوبُهُم(سوره انفال، آیه ۲).
“مؤمنان کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود دلهایشان ترسان گردد”
«وجل»؛ همان حالت خوف و ترسی است که سرچشمه آن گاهی بخاطر درک مسئولیّتها و احتمال عدم قیام به وظایف لازم در برابر خدا می‌باشد که این حالت به عنوان یکی از صفات مؤمنان ذکر شده است(مکارم شیرازی و دیگران،۱۳۵۳-،۱۳۶۶، ج ۷،ص۸۶؛ به نقل از همان).

گناه، احساس گناه و احکام مربوط به آن در اسلام

گناه در لغت فارسی به معنای بزه، جرم، خطا، نافرمانی و امثال این الفاظ آمده، و در لغت عرب از آن به ذنب، اثم و معصیت تعبیر شده است و معنایی که در هر دو آن ها صادق و بلکه جامع همه‌ معانی است، همان نافرمانی و انجام عمل برخلاف قانون و یا سرپیچی از قانون است. مقصود از آن در نزد اهل شرع عبارت است از انجام اعمالی که بر خلاف شرع است؛ و انجام و یا ترک آن نامشروع تلقی می شود ( لغت‌نامه دهخدا، ماده ذنب؛ به نقل جنبش نت،۱۳۹۲ ).

احساس گناه آسیب زا با احساس گناه در معنای عبادی آن کاملا فرق دارد. در معنای عبادی، احساس گناه یعنی پشیمانی عالمانه از ارتکاب آنچه خداوند نهی فرموده است. طبیعی است که ارتکاب گناه از دیدگاه اسلام، نوعی بیماری است. در مقابل پشیمانی از گناه، اگر با عزم بر عدم ارتکاب مجدد آن همراه باشد، نشانه ی سلامتی رفتار است، و در این صورت اوج سلامت رفتار را نیز نشان می‌دهد (بستانی، ۱۳۸۸؛ ص ۲۷۴). اما با توجه ‌به این که ارتکاب گناه با احساس گناه همراه است(انسان دارای دستگاه فطری الهام خیر و شر است): در این صورت باید تنش در رفتار ظاهر شود، و این تنش بر خلاف سایر اشکال تنش که از مظاهر اضطراب به حساب می‌آیند، خصوصیت بهداشتی و بهنجاری روانی دارد. مطابق این احساس، در صورت ارتکاب خلاف، یا برخورد با هر نوع خلاف، بایستی در فرد تنش ایجاد شود، که علت آن به احساس مسئولیت بر می‌گردد، و در غیر این صورت، در حالت بی توجهی به ‌خلاف‌کاری، فرد فاقد احساس مسئولیت خواهد بود. از این رو احساس تنش در بعضی حالات، خصوصیت بهداشتی و بهنجاری دارد (به نقل از همان، ص ۲۷۴و۲۷۵).

در دستورات اسلام ضمن بیان تفاوت‌های مؤمن و غیرمؤمن ‌به این نکته نیز اشاره شده است. بدین ترتیب که در اولی گناه به مثابه ی کوهی است که بر سینه سنگینی می‌کند، و در دومی بمانند پشه ای است که از جلو صورت عبور می‌کند(به نقل از همان، ص۲۷۵).

روشن شد که در بینش اسلام، گناه به مانند کوهی برسینه است، و این اشاره بر این دارد که بروز چنین احساسی و میزان تنش ناشی از آن به واسطه ی شعور بالای عبادی به وجود می‌آید. دستورات دیگری نیز وجود دارد که بر درجات چنین شعوری اشاره دارند، این زبان حال برگزیده ی پیامبران رسول اکرم(ص) و ائمه ی معصومین(ع) از گناه است، آنان از خدا طلب مغفرت می‌کردند، بدون آن که گناهی مرتکب شده باشند، در یکی از این احادیث آمده است:

«رسول اکرم (ص) روزی هفتاد بار نزد خدا توبه می فرمود، بدون آن که گناهی مرتکب شده باشد.»(رسائل، باب ۹۲، حدیث ۴، جهاد النفس؛ به نقل از همان، ص ۲۷۶).

پس نتیجه می گیریم به طور کلی شخص مسلمان احساس تقصیر و کوتاه می‌کند، زیرا خدای تعالی آن گونه که شایسته ی عبادت است، پرستش نمی شود. احساس تقصیر و کوتاه گاهی بدون ارتکاب گناه و گاه با ارتکاب آن، همراه است. و این نوع آخر طبعا با توجه به میزان آگاهی عبادی، در افراد متفاوت است. و تنش روانی که به واسطه ی ارتکاب گناه به دست می‌آید، کاملا بهداشتی و نشانه ی سلامتی است. و این امری است که ما را مجبور می‌سازد تا به یکی از فرایندهای مهم روانی و تنش همراه با آن اعتراف کنیم، یعنی فرایند خجالت از خدا، یا ترس از تنبیه. ترس خود فرایندی بهداشتی است و دارای اثرات فراوان است. زیرا خیلی روشن است که از سلامت دستگاه ارزشی فرد(الهام تقوی) حکایت دارد. و در دستورات اسلام نیز بر این جنبه تأکید شده است، مانند: «مؤمن نیست، کسی که خائف نباشد.»(اصول کافی، باب الخوف و الرجاء، حدیث ۱۱؛ به نقل از همان، ص ۲۷۶) همان طور که در آیات قرآنی نیز می خوانیم، وَلِمَن خافَ مَقامَ ربِّه جَنّتان که اشاره به معنای مذکور دارد.

اما نکته ی قابل توجه آن است، که در دستورات اسلام عنصر ترس با عنصر رجاء و امید همراه شده است. لیس من عبد مؤمن الا وفی قلبه نوران، نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا، لم یزد علی هذا و لو وزن هذا، لم یزد علی هذا (اصول کافی، باب الخوف و الرجاء، حدیث ۱۲؛ به نقل از همان، ص ۲۷۷) : «مؤمن کسی است که در قلب او دو نور جای داشته باشد، نور ترس و نور امید و رجاء، به طوری که اگر این دو را با هم قیاس کند، هیچ یک بر دیگری برتری نداشته باشد.»

اما اهمیّت و ارزش این نوسان و تردّد به واسطه ی ثمراتی است که برآن مترتب است، یعنی کندن از گناه به واسطه ی ترس، و مداومت برانجام طاعات به واسطه ی امید و رجاءِ.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...