مقالات و پایان نامه های دانشگاهی | تعاریف هوش هیجانی – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
لدوکس (۲۰۰۲ ، ۲۰۰۰) میگوید: البته این که بادامه میانجی تمام هیجانات باشد، خیلی محتمل به نظر نمیرسد. امّا شواهدی وجود دارد که نشان می دهند بادامه در هیجانات مثبت دخالت دارد، هر چند نقش آن دقیقاً مشخص نیست (لان[۵۱]، و دیگران، ۱۹۹۷؛ پارک[۵۲] و دیگران، ۲۰۰۱؛ زالا[۵۳]و دیگران، ۲۰۰۰).
محققان همچنین متوجه شدهاند که نیمکرههای قشر مخ در فهم هیجانات دخالت دارند. ریچارد دیوید سون و همکارانش (۲۰۰۰؛ دیوید سون، شاکمن و پیزاگالی[۵۴]، ۲۰۰۲؛ رویتر- لورنز[۵۵] و دیوید سون، ۱۹۸۱) نشان دادند که نیمکرههای قشر مخ در هیجانات گرایشی و اجتنابی نقش متفاوتی بازی میکنند. هیجانات گرایشی مثل شادی، بیشتر با فعالیت نیمکره چپ مغز رابطه دارند و هیجانات اجتنابی مثل نفرت با فعالیت نیمکره راست مغز.(زمینههای روان شناسی جان دبلیو سانتراک، ترجمه مهرداد فیروز بخت،۱۳۸۳)
محققان علاوه بر ترسیم ساختارهای مغزی اصلی در گذرگاه های هیجانات، به نقش انتقال دهنده های عصبی نیز علاقمند هستند. ظاهراًً اندروفینها و دوپامین در هیجانات مثبتی مثل شادی دخالت دارند و نور اپی نفرین در تنظیم انگیختگی (بریدج و اُنیل[۵۶]، ۲۰۰۱؛ پانسکپ[۵۷]، ۱۹۹۳؛ رابینز[۵۸]، ۲۰۰۰).
هوش هیجانی
ارسطو میگوید: «عصبانی شدن آسان است – همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخص مناسب ، به میزان مناسب، در زمان مناسب ، به دلیل مناسب، و به روش مناسب – آسان نیست».
تعاریف هوش هیجانی
هوش هیجانی به طرق بسیاری تعریف شده است اما به نظر می آید یک جهتگیری مشابهی در بین تعریفات وجود داشته باشد. در بین این تعاریف هم خوانیهای قوی وجود دارد. اگر چه نظریه ها هدایت کننده قاعده این تعاریفی هستند که به طور چشمگیری از هم متفاوت هستند. برای مثال کارسو،[۵۹] (۲۰۰۵) هوش هیجانی را همچون لکه مرکب یا جوهر مفهومی معرفی می کند که موجب می شود تعداد زیادی از تعابیر با هوش هیجانی تداعی گردند. وی سه دیدگاه متفاوت را مشخص می کند که زمینه های متفاوت مطالعه را نشان میدهد که از طریق آن هوش هیجانی تعریف شده است.
اولین آن به وسیله بار– اون[۶۰] توصیف شد که به وسیله آن علاقه و گرایشش به جنبه های عملکردی نامرتبط با هوش تحت تأثیر قرار گرفت.
در دومین تعبیر از کلمن، وی هوش هیجانی را از طریق شایستگی الگوها در نظر گرفته است.
سومین تعبیراز مایر وسالوی است که به وسیله علاقهشان در روابط بین شناخت و هیجان تحت تأثیر قرار گرفته است. (صادق الماسی، ۱۳۹۳)
لندی[۶۱](۲۰۰۵) جدیداَ این تعابیر را ارجاع داده است. وی مفهوم هوش هیجانی ثرندایک(۱۹۲۰) را فرا خوانده است چرا که او تفاوت هوش اجتماعی را از تواناییهای شناختی بررسی کرد.
بار- اون، (۲۰۰۵) از چالشهایی که مدلهای هوش هیجانی انجام میدهد، حمایت می کند. این مدلها دارای همگونی و تشابه زیادی هستند. برای مثال او عقیده دارد که همه مدلها و تعاریف اجزای تشکیل دهندهای دارند که شامل موارد زیر است :
الف : توانایی برای تشخیص دقیق هیجانهای شخص و چگونگی ابراز آنها.
ب : توانایی فهم اینکه هیجانهای شخص چه تأثیری به دیگران دارد.
ج : و توانایی مدیریت این هیجانها به طور مؤثر و مفید.
تعریف پیشنهاد شده به وسیله سالوی و مایر، (۱۹۹۰) تعریفی از هوش هیجانی را فرا میخواند که در آن هوش هیجانی شامل موارد زیر است :
توجه کردن و شناسایی هیجانهای شخص.
تمیز اینکه چگونه اینها با تفکر و عمل همراه میشوند.
مدل گلمن (۲۰۰۲) این تعریف را در شایستگیهای خودآگاهی و خود مدیریتی به وجود میآورد که در آن این شایستگی مبنایی برای رشد توانایهای مدیریتی دیگران با یک بافت سازماندهی شده میباشد.
مایر، سالوی و کارسو، (۲۰۰۴) هوش هیجانی را به عنوان نوعی از هوش تعریف میکنند و شایستگی هیجانی را مانند معنی هیجانها، نمونه ها و ترتیب و توالی هیجانها و ارزشیابی روابطی که آنها انعکاس می دهند معرفی میکنند حتی کالجهای جنگ ارتش نیز اهمیت خودآگاهی را تأیید کرد و آن را به طور ویژهای به عنوان توانایی ارزیابی توانایها، تعیین میزان اثر آن در محیط و یادگیری این که چگونه آن را حفظ کند و همچنین داشتن آگاهی صحیح از آن تعریف کرد. لوکه[۶۲](۲۰۰۵) این تعاریف را به دلیل وفور تعابیر و برداشتهای مختلف نامعلوم، حل و فصل نشده خوانده است. او عقیده دارد که تأکید کلی بر دروننگری مفید است چرا که دروننگری به اشخاص امکان میدهد هیجانات، احساسات و رفتارشان را کنترل کنند و به حالتهای درونی نسبت علی و معلولی بدهند چرا که آنها به وقایع بیرونی مربوطاند. به اعتقاد او هیجانها محصولات اتوماتیک و خودکار ضمیر ناخودآگاه ذهن هستند که کارکردشان ایجاد کنش و رفتار در شخص میباشد. این عقیده به وسیله لدوکس، (۲۰۰۲، ۱۹۹۸) نیز حمایت شده است چرا که وی نیز معتقد است که هیجانها می توانند به طور خودکار تعبیر و تفسیر شوند. (برایان[۶۳]، ۲۰۰۶)
به هر حال با توجه به دیدگاه تئوری پردازان در مورد هیجانها و هوش هیجانی تعاریف مختلفی نیز از هوش هیجانی شده است حال در ذیل به چند نمونه از این تعاریف اشاره می شود:
گلمن میگوید: منظور من از هوش هیجانی صلاحیت هیجانی است که عبارت از: توانایی آموخته شده بر مبنای هوش هیجانی که نتیجه آن عملکرد برجسته در کار، تحصیل و زندگی روزمره است. (گلمن، ۱۹۹۷)
سالوی توصیف مبنای خود را از هوش هیجانی بر اساس نظریه گاردنر درباره استعدادهای فردی قرار میدهد و این توانایی ها را به پنج هسته اصلی گسترش میدهد:
۱-شناخت عواطف شخصی ۲- به کار بردن هیجانها ۳- برانگیختن خود ۴- شناخت عواطف دیگران
۵ – حفظ ارتباطها.
۱-شناخت عواطف شخصی: خودآگاهی– تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز می کند -سنگ بنای هوش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی و ادارک خویشتن نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، فرد را به سردرگمی دچار می کند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر می توانند زندگی خویش را هدایت کنند.
۲-به کار بردن درست هیجانها: قدرت نتظیم احساسات خود، توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی میباشد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفاند، با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، افرادی که در آن مهارت زیادی دارند با سرعت بسیار بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذراند.
۳-برانگیختن خود: برای عطف توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس خود است، سکان رهبری هیجان را در دست بگیرد تا بتوانید به هدف خود دست بیابد. افراد دارای این مهارت، هر کاری را بر عهده می گیرند.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 07:30:00 ب.ظ ]
|