پیامبر سعی می‌نمود تا سر فرصت، خائنین را به سزای عمل خویش برساند و حتی الامکان سعی می‌نمود تا در یک زمان در دو جبهه درگیر نشود؛ اما چون از جبهه‌ای فراغت می‌یافت، بی‌درنگ جبهه‌ی دیگر را می‌گشود.

فشار اقتصادی

عوامل اقتصادی، ابزار مهمی در دست پیامبر در صحنه سیاست خارجی بود. یکی از اهرم‌های پیامبر در مقابله با دشمن، فشار اقتصادی بود. ناامن کردن راه‌های تجاری قریش و محاصره‌ی اقتصادی‌ـ نظامی دشمن از جمله‌ این فشارهاست. اولین جنگ‌های پیامبر، اعمال فشار اقتصادی بر دشمن را به دنبال داشت. غزوه‌ی ودان، نخستین حرکت نظامی پیامبر در تعقیب کاروان قریش بود. سرمایه‌ عبیده بن حارث، حمزه بن عبدالمطلب، عبدالله بن جحش و نیز غزوه‌های بواط و عشیره، همه در تعقیب کاروان‌های قریش و به منظور ناامن کردن راه‌های تجاری آن ها بوده است. حتی در غزوه‌ی بدر کبری، چون به پیامبر خبر رسید که کاروان قریش به ریاست ابوسفیان از شام به سوی مکه باز می‌گردد، رسول خدا مسلمانان را برای تصرف اموال کاروانیان و جنگ با آنان دعوت کرده و فرمود به سوی آن ها کوچ کنید، شاید خداوند اموال آنان را نصیب شما کند.[۹۰]

این جنگ‌ها از دو جنبه حائز اهمیت بود: یکی اینکه توان مالی مسلمانان را تقویت می‌نمود و دیگر اینکه به دشمن، صدمات اقتصادی شدیدی می‌زد. برای مکه که مهم‌ترین درآمدش از بازرگانی راه شام حاصل می‌شد، ناامنی راه شام و به غنیمت در‌آمدن کاروان‌ها ضربه‌ی بزرگی بود.

پیامبر از طریق آزادی اسرای دشمن در ازای مبلغی که خویشاوندان آن ها می‌پرداختند، به تقویت بنیه‌ی مالی مسلمانان کمک می‌کرد. مبلغی که رسول خدا برای آزادی اسرای مشرکین در جنگ بدر تعیین کرده بود، از ‌یک‌هزار تا چهارده هزار درهم بود که بسته به دارایی و اهمیت اشخاص گرفته می‌شد.

استفاده از فشار اقتصادی، بعد دیگری نیز داشت. به عنوان مثال، در جنگ خندق پیامبر که می‌دید هر چه محاصره طولانی‌تر شود، کار سخت‌تر می‌شود، برای بازرگانان غطفان پیغام داد که حاضر است یک سوم خرمای مدینه را به آن ها بدهد به شرطی که آنان با افراد خود باز گردند. اگر چه عملاً این موضوع اجرا نشد، اما نشانگر آن است که مسائل اقتصادی نه تنها به عنوان اهرم فشار که گاهی به عنوان وسیله پیشبرد و کمک دیپلماسی و جنگ نیز به کار گرفته شده است؛ البته این مطلب تا زمانی بود که مصلحتی بزرگ‌تر در پیش بود.

استراتژی صلح

از مسائل مشهود در سیاست خارجی پیامبر، صلح‌ می‌باشد. بررسی صلح در کنار جنگ‌های متعددی که پیامبر داشت، دارای اهمیت بسیاری است. آن چنان که گفته شد، پیامبر پس از تشریع جهاد، حمله‌ اصلی خود را متوجه مکه و مشرکین قریش نمود. شش سال استراتژی جهاد با قریش، نشانگر اهمیت دادن پیامبر به مبارزه با قریش و تضعیف آن ها‌ است. اما در سال ششم هجری، تغییر استراتژی و اتخاذ استراتژی صلح مشاهده می‌شود. تحلیل صلح حدیبیه به عنوان یکی از بارزترین نمونه ها، می‌تواند شاخص‌های انتخاب این استراتژی و اهمیت آن را آشکار سازد.

صلح حدیبیه در شرایطی واقع شد که پیامبر تا آن زمان، شش سال به جنگ با دشمن پرداخته بود و در آن زمان (سال ششم)، از نظر قدرت، در موقعیت بهتری از شش سال قبل بود؛ اما با این وجود، پیامبر صلح را بر‌گزید. پیامبر با در نظر گرفتن هدف غایی که گسترش اسلام در سراسر جهان بود، باید دامنه دعوت خویش را کم کم به خارج از محدوده مدینه و مکه و حتی شبه جزیره بگستراند. تا سال ششم، پیامبر توانسته بود اسلام را در منطقه حجاز گسترش دهد.

دو کشور ایران و روم، هنوز به اسلام دعوت نشده بودند. لحن نامه‌هایی که پیامبر به سران کشورها نوشت، لحن قاطعی بود. این لحن، آمادگی برای هر گونه خطر احتمالی را می‌طلبید و پیامبر باید از قبل چنین آمادگی را فراهم می‌ساخت. پیامبر دریافته بود که برای پرداختن به خارج از شبه جزیره، می‌بایستی در منطقه ثبات حکمفرما شود و پیامبر نبرد دیگری نداشته باشد. لازمه‌ی پرداختن به خارج، حضور بلامنازع در منطقه است. برای این کار یا باید دشمن مقهور می‌شد و یا اینکه پیامبر خاطر جمع می‌شد که دیگر از سوی وی مزاحمتی ایجاد نخواهد شد. بدین سبب پیامبر حرکت به سوی مکه و نمایشی از قدرت را طرح ریزی کرد. مانوری که منجر به صلح حدیبیه شد و به وسیله آن، پیامبر توانست به مقصود خویش برسد، ایجاد ثبات در منطقه و پرداختن به خارج از شبه جزیره بود.

ایجاد زمینه برای تحقق استراتژی

پیامبر چون قصد حرکت به مکه را نمود، باید زمینه را برای مقهور ساختن دشمن فراهم می‌نمود. بهترین شیوه، جنگ سرد بود؛ کاری که قریش بنا به ملاحظات سیاسی نتواند عکس العملی نشان دهد. پیامبر قصد عمره ‌کرد. سنت مشترکی که بسیاری از قبایل به آن عمل می‌نمودند و قریش نیز به عنوان متولیان کعبه نمی‌توانستند مانع شوند. استفاده از این سنت مشترک، وسیله‌ای کارساز بود. پیامبر تمامی هم‌پیمانان خویش الدئل، اشجع، اسلم، مزینه، جهینه و غفار را نیز به حرکت به سوی مکه فرا می‌خواند و خود نیز با بسیج ۱۵۰۰ نفر و برداشتن هفتاد قربانی، راهی ‌شد و در جواب هر یک از فرستادگان قریش ‌فرمود: «‌ما قصد جنگ نداریم و برای عمره آمده‌ایم و آوردن قربانی را گواه بر این موضوع گرفت.»[۹۱]

دیپلماسی

حضور پیامبر در نزدیکی مکه، دشمن را به هراس ‌افکند؛ لذا مذاکره و ارسال پیام بین طرفین آغاز ‌شد. پیامبر سعی ‌نمود با یک دیپلماسی هوشیارانه خواسته خویش را بر قریش تحمیل کند. فرستادگان طرفین هشت‌بار برای مذاکره رفت و آمد ‌کردند. رسول خدا توانست با بهره گرفتن از سنن مشترک و نمایش قدرت مسلمانان، در تمامی مذاکرات، دشمن را به بن‌بست برساند؛ لذا قریش به دنبال بهانه‌ای بود تا به وسیله آن، از این بحران رهایی یابد.

زمانی که پیامبر فرستاده‌ی دوم خویش عثمان بن عفان را به نزد ایشان ‌فرستاد، آنان عثمان را محبوس و شایعه ‌کردند عثمان به قتل رسیده است. این شایعه می‌توانست کارساز باشد؛ از یک سو ممکن بود به بهانه‌ی آن، مسلمانان جنگ را شروع نمایند و بعد هم با آزادی عثمان، خرده‌ای بر قریش نباشد و از دیگر سو، قریش می‌توانست به ارزیابی سپاه پیامبر بپردازد که تا چه اندازه توان جنگ و مقابله با قریش را دارند و آیا آمادگی جنگیدن دارند.[۹۲]

پیامبر بسیار هوشیارانه عمل ‌نمود؛ مسلمانان را برای جنگ با قریش بسیج کرد و از آنان بیعت ‌گرفت که با قریش بجنگند. بیعت برای جنگ، نشانگر نیرویی جدی و قوی وتهدیدی مهم برای قریش بود. قریش مستأصل شد و خبر سلامت عثمان را به پیامبر ‌رساند و چاره‌ای جز صلح با پیامبر ندید؛ سهیل بن عمرو به نزد پیامبر فرستاده ‌شد تا قرارداد صلح را بنویسد. او از ابتدای مذاکره، شروع به سنگ اندازی کرد. نخست خواهان ننوشتن «بسم الله الرحمن الرحیم» ‌شد. اصحاب آشفته ‌شدند؛ اما پیامبر ‌فرمود: «آن چنان‌که وی می‌خواهد، بنویسید؛ بسمک اللهم» دوباره سهیل بن عمرو از نوشتن محمد رسول الله امتناع ‌کرد. پیامبر باز هم موافقت ‌نمود. انعطاف‌های پیامبر، سهیل را مقهور ‌ساخت. در صلح‌نامه، سهیل بن عمرو چنین ماده‌ای را پیشنهاد ‌کرد:‌

اگر کسی از قریش بدون اجازه‌ ولی خود به محمد ملحق شود، او را باید پیش ولی خود بازگرداند و هر کس از همراهان محمد به قریش ملحق شود، او را به محمد برنخواهند گرداند.[۹۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...