تحقیق دیگری توسط( دمسکی، پاتل و لفسون، ۱۹۸۴) صورت گرفت و نتایج این تحقیق نشان می‌داد که مدیران موقعی به هموارسازی سود دست می‌زنند که:

الف) مدیران در شرایطی تضعیف شده و در معرض لغزش های اخلاقی قرار گرفته باشند و یا

ب) عدم تقارن اطلاعاتی بین مدیران وسهامداران وجود داشته باشد.

محقق دیگری به نام ( لامبرت، ۱۹۸۴) به بررسی پدیده هموارسازی واقعی سود در چهارچوب تئوری نمایندگی پرداخت. او معتقد بود که هموارسازی واقعی سود از طریق تولید شرکت ویا تصمیمات سرمایه گذاری رخ می‌دهد.وقتی که این عمل مدیریت از چشم سهام‌داران پنهان بماند آنگاه مدیریت فرصتی را برای تعدیل عملکرد خود پیدا خواهد کرد و هدف مدیریت از این تعدیل نشان دادن تصویری با ثبات از عملکردش می‌باشد وباعث رفاه و سودمندی بیشتر وی خواهد شد.

( دفوند و پارک ۱۹۹۷) ‌بر مبنای‌ تئوری فادنبرگ و تیرول[۲۹] به آزمون فرضیه هایی در ارتباط با انگیزه های هموارسازی سود پرداختند و نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که از شرکت های مورد مطالعه ۳/۲۷% به هموارسازی سود پرداخته‌اند و انگیزه اصلی مدیریت برای هموارسازی امنیت شغلی است.

( بیلدمن، ۱۹۷۳) به اینم نتیجه رسید که هموارسازی سود تاثیر مساعد در ارزش سهام و بهای سرمایه ( تأمین مالی) دارد.

(تارمن و تیتمن،۱۹۸۸) اعلام کردند که هموارسازی سود می‌تواند ارزش بازار شرکت ها را به واسطه تاثیر در هزینه های تامین ملی، بی ثباتی کمتر در سود، کاهش احتمال ورشکستگی ،بیشتر کند.چون هزینه های استقراضی یک شرکت پایین می‌آید وهمین دلیل باعث می شود که در ارزش بازار شرکت تاثیر مثبت داشته باشد.

انگیزه های مختلفی در تحقیقات گذشته بر هموارسازی سود مورد اشاره قرار گرفته اند از جمله (به نقل از بلکوبی وپیکر ۱۹۸۴).

    1. افزایش قابلیت اتکای پیش‌بینی بر پایه سری های هموار شده اعداد و ارقام حسابداری در خلال روندی که به عنوان نمونه بهینه با نرمال توسط مدیریت در نظر گرفته می شود( بارنیا و همکاران،۱۹۷۶).

    1. کسب مزایای مالیاتی و ارتقاء روباط فی مابین با بستانکاران ،کارکنان و سرمایه گذاران( هپ ورث،۱۹۵۳)

  1. کاش عدم اطمینان ناشی از نوسانات اعداد ‌و ارقام حسابدرای به طور کلی ریسک سیستماتیک به طور خاص از طریق کاهش کواریانس میان بازده شرکت و بازده بازار ( بیدلمن،۱۹۷۳٫لوکانیتزکی ،۱۹۷۴) در راطه با منفعت و هزینه هموارسازی سود در مقاله ترومن و تیت من ( ۱۹۸۸) می خوانیم که اگر هموارسازی پرهزینه باشد ممکن است مدیریت اقدام به هموارسازی نکند اما در صورتی که هزینه هموارسازی به گونه ای قابل قبول ناچیز باشد. آنگاه مدیران برای هموار کردن سودهای شرکت دارای انگیزه خواهند بود چنیین هزینه هایی می‌تواند مثلا الزام به شناسایی تعهد مالیاتی در نتیجه شناسایی یک رویداد خاص باشد که در نهایت منجر به ارزش فعلی بالاتر صورتحساب های مالیاتی خواهد شد.در زمینه انگیزه های هموارسازی سود موارد دیگری نظیر تلاش باری اثرگذاری ‌بر قیت سهام نرخ‌های ریسک، دستکاری پاداش مدیریت، گریز از محدودیت های قراردادهای بدهی و اجتناب از هزینه های سیاسی نیز ذکر شده اند( فرن و براون، ۱۹۹۴) .در زمینه تلاش برای اثرگذاری بر قیمت های سهام و نرخ های ریسک این فرض وجود دراد که با یک جریان ثبات عایدات می‌تواند جریان کم ریسک تر به حساب آمده و ‌بنابرین‏ منجر به قیمت های سهام بالاتر و هزینه های استقراض کمتر شود ( هرمان واینو،۱۹۹۶).از جنبه مثبت دیگر هدف مدیریت می‌تواند تمایل به افزایش قدرت پیش‌بینی سرمایه گذاران باشد.در رابطه با بحث انگیزه ها، دخالت عوامل ثانویه نیز گاهاً مورد بررسی قرار گرفته است.به طور مثال اندازه شرکت، برخی تحقیقات ( گاگنون، ۱۹۶۷، واتس و زیمرمن،۱۹۷۶ ) نشان دادند که ‌به این دلیل که شرکت های بزرگ تر به لحاظ سیاسی حساس تر از شرکت های کوچکتراند.‌بنابرین‏ ممکن است تمایل بیشتری به همورسازی سود داشته باشند و یا مورد دیگری نظر میزان دارایی های استهلاک پذیر، میزانی که شرکتهایی می‌توانند با بهره گرفتن از تغییرات در استهلاک دست به هموارسازی بزنند به مقدار دارایی های استهلاک پذیر نسبت به کل دارایی ها بیشتر باشد به طور بالقوه احتمال بیشتری برای هموارسازی سود از طریق تغییر در روش استهلاک وجود دارد یکی از مهمترین انگیزه های مدیرا که در تحقیقات زیادی مورد اشاره قرار گرفته است نوعی طرح های پاداش آن ها‌ است. آن دسته از طرح های پاداش که مبتنی بر میزان سود گزارش شده باشد می تونند این انگیزه را در مدیر ایجاد کنند که سود را به نحوی دستکاری نمایند که پاداش بیشتری دریافت کنند و یا اگر میزان پاداشی که ‌در دوره جاری به او تعلق می‌گیرد از سقف خاصی بیشتر نشود مقداری از سود را از طریق تکنیک های هموارسازی به دوره های بعدی منتقل کرد. و در واقع به نوعی برای استفاده های آتی ذخیره کنند. در واقع درچنین شرایطی به جای این که اعطای پاداش به مدیر بر مبنای سود، منافع او و مالکان شرکت را همسو کند و تضاد منافع را کاهش دهد،بر عمس موجب تشویق بیشتر مدیر به دست زدن به روش ایجاد شده که سود شخصی وی را افزایش می‌دهد کارلسون وباتالا(۱۹۹۷) راه حل را در افزایش مالکیت مدیر می دانند.به اعتقاد آن ها هر چه درصد مالکیت مدیران کمتر باشد.آن ها به منظور حفظ موقعیت شغلی خود انگیزه بیشتری برای هموارسازی سود خواهد داشت. عامل دیگری که که به عنوان مشوق مدیران جهت هموارسازی ذکر شده میزان مالکیت مؤسسات در شرکت موردنظر است.برخی تحقیقات متضمن این نکته هستند که مالکانی که شکل مؤسسه‌ دارند به دنبال دسترسی هر چه سریع تر به سود هستند و سرمایه گذاری ایشان جنبه کوتاه مدت دارد( هسل و نورمن،۱۹۹۲) دلیل این امر است که مدیران خود این مؤسسات به شکل فعلی ارزیابی شده وپاداش می گرند، ‌به این ترتیب نتیجه منطقی ای است که هر چه درصد مالکیت مؤسسات در شرکتی بیشتر باشد.مدیران آن شرکت برای دستکاری سود بیشتر خواهد بود. الزامات مربوط به قراردادهای بدهی دیگر انگیزه احتمالی مدیران در هموارسازی سود است.‌به این معنا که هرگاه مدیران احساس کنند اعداد و ارقام قابل گزارش موجب نقض قراردادهای بدهی و تعهدات ارائه شده به بستانکاران خواهد شد ( و در نتیجه احتمال ورشکستگی شرکت افزاش خواهد داد) انگیزه بیشتری خواهد داشت تا از طریق هموارسازی سود خطر احتمالی را کاهش داده ومرتفع سازند( کالسون و باتالا، ۱۹۹۷)

هیلی و الن(۱۹۹۹) در مقاله خود تحت عنوان ” مروری بر ادبیات مدیریت سود و نتایج سود آن برای تدوین استاندارد” بر انگیزه های مرتبط با بازار سرمایه تأکید می‌کنند.آن ها می نویسند استفاده گسترده از اطلاعات حسابدرای به وسیله سرمایه گذاران و تحلیل گران مالی به منظور ارزش گذاری سهام می‌تواند انگیزه ای برا مدیران ایجاد کند تا سود را به منظور تاثیرگذاری بر عملکرد قیمت سهام در کوتاه مدت دستکاری کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...