کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


 



معنای اصطلاحی تدلیس در متون فقهی و حقوقی نزدیک به معنای لغوی آن، ولی از جهتی گسترده تر از آن است. در این متون‌، تدلیس آن است که یکی از دو طرف عقد کارهای فریبنده و نیرنگ آمیز انجام دهد، یا این کارها با آگاهی او صورت گیرد، و به سبب آن کارها، کالای مورد معامله یا شخص طرف عقد، فاقد عیب یا نقصِ موجود یا واجد کمالِ غیرموجود نمایانده شود و با اغوای طرف دیگر عقد، وی به انعقاد آن برانگیخته شود (شهید ثانی، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۵۰۰، ج ۵، ص ۳۹۶؛ نجفی، ج ۱۰، ص ۸۴۵؛ مامقانی، ص ۳۷۰؛ ابن قُدامه، ج ۴، ص ۸۰؛ زحیلی‌، ج ۴، ص ۲۱۸).
بر این اساس، تدلیس علاوه بر پوشاندن عیب، اظهار کمالِ غیرموجود را نیز دربر می‌گیرد (حسینی عاملی، ج ۱۰، ص ۱۱۰۷؛ شهید ثانی، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۵۰۰)‌، هرچند برخی منابع آن را به همان معنای لغوی می‌دانند (زحیلی، ج ۴، ص۲۲۰).
همچنین به موجب مادّه ۴۳۸ قانون مدنی ایران، تدلیس عملیاتی است که موجب فریب طرف معامله شود.
در برخی منابع فقهیِ اهل سنّت و شماری از قوانین برخی کشورها، در این زمینه اصطلاحاتی دیگر مانند تلبیس، تغریر و خِداع به کار رفته است (صابونی، ج ۱، ص ۲۳۰؛ زحیلی، ج ۴، ص ۲۱۸)‌، ولی در فقه شیعه و برخی مذاهب عامه، بویژه فقه حنبلی، اصطلاح تدلیس متداول‌تر است (ابن قدامه‌، ج ۴، ص ۲۳۷).
«بدین ترتیب در هر تدلیس نوعی تقلب و ریا وجود دارد و نیرنگ‌باز بی اعتنا به شرافت شغلی و درستکاری متعارف، از اعتماد طرف معامله برای گول زدن او استفاده می‌کند. به همین جهت تدلیس در قرارداد با کلاهبرداری قرابت دارد» (امین، ۱۳۸۸، ص۵۸).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در فقه امامیه فقها، تعریف‌های مختصری از تدلیس ارائه داده‌اند و فقط به ذکر مصادیقی از آن پرداخته‌اند این فقها تدلیس را بیشتر در ضمن عقود معین به ویژه عقد بیع و عقد نکاح مطرح کرده‌اند. از بین فقهای امامیه فقط بعضی ازآن‌ها تدلیس را به عنوان یکی از خیارات شمرده‌اند به عنوان مثال شهید ثانی یکی از کسانی است که تدلیس را به عنوان یکی از خیارات مستقل می‌شناسد و آن را در ردیف خیارات چهارگانه می‌آورد و آن را اینطور تعریف می‌کند: «تدلیس بروزن تفعیل از دلس می‌باشد و آن عملی است از جانب مدلس که مدلس را دچار توهم می‌سازد و چیز غیر واقع را واقع جلوه می‌دهد و خواه این عمل از طرف بایع باشد یا مشتری» و پس از این تعریف به ذکر مصادیقی از آن می‌پردازد (شهید ثانی، ج۲، بی‌تا، ص۳۷۸).
اکثر فقها تدلیس را به عنوان خیاری مستقل ذکر نکرده‌اند از جمله این فقها می‌توان از:
علامه حلی (بی‌تا، مختلف الشیعه، ج۳)‌، محقق حلی (بی‌تا، شرایع الاسلام، کتاب نکاح) و شیخ مرتضی انصاری (۱۴۱۱، مکاسب، ص۱۳۴ ) نام برد. این فقها خیارات رابه هفت نوع تقسیم می‌کنند و از سایر خیارات نامی نمی‌برند و معتقد هستند که سایر خیارات احکامشان مانند این هفت نوع خیارات و نیازی نیست که به طور مستقل بررسی شوند و بیشتر آن‌ها در ضمن عقود معین به ویژه، بیع و نکاح مطرح ساخته‌اند و احکام آن را خصوصاًٌ ذیل عنوان خیار عیب آورده‌اند حتی عده‌ای از فقها تدلیس را غرور معنی می‌کنند و معتقد هستند تدلیس همان غرور است و هیچ تفکیکی بین این دو قائل نیستند (شیخ طوسی، ۱۳۸۹، ج۱، ص۲۳۰).
بنابراین همان گونه که از تعاریف تدلیس مشخص گردید معنای لغوی و اصطلاحی آن چندان تفاوتی با هم ندارند و تدلیس در اصل به معنای فریفتن طرف مقابل چه از طریق سکوت و پوشاندن عیب، خدعه، عوام فریبی، فریب‌کاری، وصف غیر واقع و… می‌باشد.
در نوشته های فقهای عظام، تدلیس به دو شکل ممکن است صورت بگیرد:
الف- اظهار چیزی که صفت کمالی را در عین مورد معامله ( یا شخص طرف قرارداد) به ذهن خطور میدهد.
ب- اخفاء صفت نقصی که در مورد معامله وجود دارد (شهید ثانی، بی‌تا، ج۲، ص۵۳۰).
صرف سکوت از نقص مورد معامله، اخفاء محسوب نمی‌شود، بلکه باید اخفاءکننده با وجود علم به نقص مورد عقد، نسبت به آن سکوت کند تا تدلیس صورت گیرد (نجفی، ۱۳۶۶، ص۳۶۳).
شهید ثانی در الروضه البهیه در تعریف تدلیس آورده: تدلیس کننده (مدلس) واقعیت را پنهان ساخته و امری را که واقعیت ندارد در نظر طرف مقابل میآورد. از این رو شرط کردن صفتی که میداند وجود ندارد- چه از جانب بایع باشد یا مشتری- تدلیس محسوب میشود (شهید ثانی، بی‌تا، ج۲، ص۵۳۰).
علامه حلی در قواعد، تدلیس را زمانی دارای اثر میداند که باعث اختلاف قیمت شود (علامه حلی، ۱۳۲۶، ج۴، ص۶۴۴).
در مفتاح الکرامه آمده که گرچه معنای لغوی تدلیس، پوشاندن عیب متاع از مشتری است اما آن چه بین فقها معروف است، خلاف این است. زیرا ایشان تدلیس را بر کتمان وصف و اظهار صفت کمال- هر چند عیب نباشد- اطلاق میکنند. همچنین تدلیس را منحصر به متاع نمیکنند مثل بحث در مورد تدلیس ماشطه و ضابطهای که برای وصف ذکر میکنند، عقلایی بودن آن است. یعنی از نظر عقلا این شرط، متعارف و مقصود باشد؛ هر چند که خلاف آن وصف از جهت قیمت، ارزش بیشتری داشته باشد (همان).
در مصباح الفقاهه آمده که تدلیس از لحاظ لغوی عبارت است از مشتبه ساختن حقیقت امر بردیگری یا مخفی ساختن عیب کالا از مشتری و پنهان ساختن آن با اظهار نمودن کمالاتی که در کالا نمیباشد و از لحاظ فقهی نیز همین معنا را دارد و نتیجه گرفته که صرف ایجاد کردن رغبت و انگیزه در مشتری تدلیس محسوب نمیشود و گرنه باید میگفتیم که هر نوع تزیین کالایی حرام است. زیرا هر تزیینی باعث تمایل و رغبت مشتری خواهد شد و این سخنی است که هیچ فقیهی به آن ملتزم نمیشود (خویی، ۱۳۸۴، ج۳، ص۱۲۸).
پس، تدلیس در مورد معامله عبارت است از این که مورد معامله برای طرف قرارداد بر خلاف حقیقت وصف شود. «سوء عرضه» یکی دیگر از مترادف‌های تدلیس می‌باشد که در برخی کتب فقهی و حقوقی به خصوص در منابع اهل سنت به کاررفته است (بهروم، ۱۳۸۰، ص۳۹).
در بعضی موارد، فقهای مالکی‌، اصطلاح «تدلیس» را به جای «تغریر» به کار میبرند. این دو اصطلاح از لحاظ اثر و قلمرو هیچ تفاوتی با هم ندارند. علاوه بر این دو اصطلاح، واژۀ «غرور» نیز در برخی رسالههای مربوطه یافت می‌شود. ریشه لفظ تغریر و غرور، کلمۀ «غَرَّ»به معنای فریب دادن است. معمولاً فقهای سنتی، به جای«تغریر» اصطلاح «غرور» را به کار میبردند. از طرف دیگر، بسیاری از فقهای جدید، تمایل به استفاده از لفظ «تغریر» دارند (دردیر، ۱۹۷۲م، ص۳۵).
تعریف جامعی از سوء عرضه، که تمام انواع اظهار یا رفتار گمراه کننده را شامل شود، در متون اسلامی و بسیاری از نوشته های معاصر یافت نمیشود. سوء عرضه غالباً طبق انواع خاصش تعریف شده است، گرچه برخی از نوشته های معاصر، مثل المجله تلاش کردهاند تا به تعریف عامی دست یابند، اما این تعاریف، جامع و مانع نیستند. از اینرو، سوء عرضه، تعریف دیگری را میطلبد (بهروم، ۱۳۸۰، ص۲۸).
برای مثال «بدران ابوالعینی بدران» تدلیس را چنین تعریف میکند: «اظهاری که به موجب آن، طرف دیگر به امید این که از قرارداد منتفع شود، به انعقاد آن ترغیب گردیده، در حالی که نفعی برای او نداشته است» (بدران، ۱۳۹۳ق، ص۴۵۷).
این تعریف نه جامع است و نه مانع، زیرا شامل سکوت و اخفای عیب موجود در موضوع معامله، توسط اظهار کنندهای که میداند عیب مذکور ناخوشایند مخاطب اظهار و مورد اعتراض او خواهد بود، نمیگردد.
المجله تغریر را چنین تعریف میکند: «توصیف موضوع قرارداد برای خریدار با اوصافی غیر واقعی» (المجله، ماده ۱۶۴).
این تعریف نیز قلمرو دقیق سوء عرضه در اسلام را نشان نمیدهد، زیرا اولاً بیش از همه، تنها سوء عرضه از طریق اظهار و بیان را شامل میشود و «تقلب» و اخفای عیوب را در بر نمی‌گیرد. ثانیاً به نظر میرسد که تنها محدود به قرارداد بیع بوده و فرض میکند که همیشه فروشنده، اظهار کننده است، در حالی که سوء عرضه نه تنها در قرارداد بیع، بلکه در بسیاری از قراردادهای دیگر نیز واقع میشود و اظهار کننده ممکن است خریدار یا فروشنده باشد، یا به طور کلی هریک از طرفین قرارداد ممکن است اظهار کننده (مِدلَّس) باشد.
از اینرو، به تعریف دیگری نیاز داریم که جامعتر بوده و به عبارت دیگر، تمام جنبه های سوء عرضه را به طور کامل شامل شود. بهتر است سوء عرضه را چنین تعریف کنیم: «اظهار دروغین واقعیت به وسیله لفظ یا فعل، یا جلوگیری از افشای عیب موجود در موضوع قرارداد که به موجب آن، طرف دیگر به انعقاد قرارداد ترغیب شود» (بهروم، ۱۳۸۰، ص۳۰).
در اسلام رضایت آزادانه و صداقت طرفین قرارداد، تعهدی اخلاقی است که اساس و زیر بنای حقوق اسلام در مورد سوء عرضه و قرار داد را تشکیل میدهد. از اینرو، رضایت طرفین قرارداد، شرط اساسی یک قرارداد صحیح است. این رضایت، باید به طور ارادی حاصل شده و از هر گونه مانعی مانند اشتباه، سوء عرضه، تقلب و اجبار به دور باشد. اگر یکی از این موانع در مورد یکی از طرفین یا هر دوی آن‌ها وجود داشته باشد، رضایت کامل محقق نشده و در نتیجه قرارداد قبل ابطال میگردد. قرآن کریم به وضوح تنها معاملهای را مجاز میداند که با رضایت کامل حاصل شده باشد: «یا ایها الذین آمنوا لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اموال خود را به باطل تصرف نکنید، مگر این که با رضایت طرفین تجارت کرده باشید» (نساء/ ۲۹).
عبدالرحیم الدوعی در تفسیر این آیه گفته است: «تجارت باید چنان باشد که در آن منافع و سود، بدون اعمال هیچ گونه فشار غیر قانونی یا تقلب نسبت به طرف دیگر، رد و بدل شود. در معامله نباید رشوه یا ربا باشد» (الدوعی، بی‌تا، ص۳۵۱ ).
این آیه در واقع زیر بناى قوانین اسلامى را در مسائل مربوط به «معاملات و مبادلات مالى» تشکیل مى‏دهد، و به همین دلیل فقهاى اسلام در تمام ابواب معاملات به آن استدلال مى‏کنند، آیه خطاب به افراد با ایمان کرده و مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اموال یکدیگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخورید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ). بنابراین، هر گونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوى، معاملاتى که حد و حدود آن کاملا مشخص نباشد، خرید و فروش اجناسى که فایده منطقى و عقلایى در آن نباشد، خرید و فروش وسایل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلى قرار دارد (برگزیده تفسیر نمونه، ج‏۱، ص: ۳۹۳).
معاملۀ درست و از روی امانت نه تنها در این جهان در بین تجار و مشتریان احتمالی، امری حاوی اخلاقیات نیک و معتبر تلقی میشود، بلکه از دیدگاه دینی، چنین تاجری در روز قیامت همنشین پیامبر و صادقین و شهدا خواهد بود. در این مورد احادیث متعددی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است. آن حضرت میفرماید: «تاجر صادق، درستکار و راستگو در روز رستاخیز، همراه با شهدا محشور خواهد شد» (ابن ماجه، ۱۳۱۳ق، ج۲، ص۸).
معاملهای که میان دو طرف کاملاً درستکار و راستگو منعقد میشود، برکت الهی خواهد داشت، اما اگر یکی از آن‌ها به دیگری یا هر دو به یکدیگر دروغ بگویند، خداوند به معاملۀ آن‌ها برکت نخواهد داد. براساس روایتی که حکیم بن حزام از پیامبر نقل کرده است، پیامبر فرمود: «تا زمانی که خریدار و فروشنده از یکدیگر جدا نشدهاند، خیار فسخ دارند. اگر هر دو راستگو و درستکار باشند، در معامله‌شان برکت الهی خواهند داشت، اما اگر مخفیکار و دروغگو باشند، برکت الهی از معاملهشان دور میشود» (نیشابوری، بی‌تا، ج۳، ص۱۱۶۴).
سوء عرضۀ متقلبانه، سوء عرضۀ ناشی از بیاحتیاطی و تسامح از روی نادانی در حقوق اسلام از اهمیت چندانی برخوردار نیست، زیرا اثر هر سه قسم یکسان است. در حقوق قراردادهای اسلام، قصد خاطی مبنی بر ترغیب طرف دیگر به انعقاد قرارداد که در حقوق انگلیس موضوعی اساسی است به طور قبل ملاحظهای تعمیم داده نمیشود تا اثر سوء عرضه برطرف دیگر هم در نظر گرفته شود. اما در اسلام نحوۀ انجام گرفتن سوء عرضه نسبت به اثرآن، از اهمیت بیشتری برخوردار است، اگر چه آرای فقها و مذاهب مختلف در این مورد تا حدودی متفاوت است (بهروم، ۱۳۸۰، ص۳۲).
اما به نظر نگارنده قصد خاطی مهم است چرا که همانگونه که در تعریف تدلیس آمد طرف خاطی باید قصد فریب داشته باشد بنابراین «قصد» و «نیت» در اینکه عمل سوء عرضه، تدلیس به حساب می‌آید یا خیر نقش تعیین کننده دارد.
سوء عرضه در اسلام، تحت یکی از عناوین سه گانه زیر دستهبندی میشود:
تقلب موثر که از مسئله «تصریه» گرفته شده است و به موجب قیاس به اقدامات متقلبانه دیگر، مثل«آمیختن شیر با آب»، «غش خفی» و «ماشطه» سرایت داده می‌شود.
اظهار دروغین که شامل عقود مسترسل، نجش، غبن و تلقی الرکبان میشود.
بالاخره اخفای عیب موضوع معامله که شامل قراردادهای «با حسن نیت» از جمله قراردادهای مرابحه، تولیه، وضعیه و اشراک میشود (همان).
به طور کلی اگر چه بر اساس حقوق قراردادهای اسلام اثر سوء عرضه یکسان نیست با این حال، این حقوق میتواند با توجه به سه نتیجۀ احتمالی که مبتنی بر نوع سوء عرضه انجام شده است خلاصه شود:
-قرارداد قابل ابطال که طرف فریب خورده میتواند فسخ قرارداد را اختیار کند.
-قرارداد صحیح که طرف فریب خورده تفاوت بین قیمت واقعی و قیمت گزاف (ارش) را دریافت میکند.
-و بالاخره تدلیسی که هیچ گونه اثری بر قرارداد ندارد، اما تمام فقهای مسلمان متفقاند که تدلیس در بیشتر موارد این است که قرارداد را قابل ابطال میسازد (بهروم، ۱۳۸۰، ص۳۲).
با آن‌که عاملان شرکت‌های هرمی همواره از صداقت و راستی سخن می‌گویند و چنین وانمود می‌کنند که وعدّه‌ها و گفته‌های آنان مطابق واقعیت است، در عمل چنین پنداری درست نیست و در تحلیل درست‌تر باید عمل‌کرد آنان را نوعی تدلیس و بیان خلاف واقع دانست. شایسته آن است که عمل‌کرد این شرکت‌ها با توجّه به وعدّه‌های به ظاهر صادقانه بانیان آن‌ها چنین تحلیل شود که افراد عضو در این شرکت‌ها برای آن‌که به‌توانند دیگران را همراه خود سازندو برای دست‌یابی به سود بر تعداد اعضای شرکت بیفزایند، غالباً از نتیجه معامله وسودهای کلان سخن می‌گویند؛ حال آن‌که مقصود آنان چیز دیگری است. به عبارت دیگر، آن‌چه اظهار می‌کنند، با آن‌چه واقعیت دارد، تطابق ندارد و بدین طریق افراد را به سودهایی امیدوار می‌کنند که غالباً هم دست نیافتنی است و چنین عمل‌کردی مصداق غش و تلبیس و تدلیس است که در حرمت آن تردیدی نیست (شرکات التسویق الهرمی، در: http: //www.taimiah.org).
چنان که در تقریر دیگری گفته شده است:
از آن‌جا که در صورت توقف شرکت هرمی- که به ناچار دیر یا زود رخ خواهد داد- در پله هفتم ۲۵ درصد و ۷۵ درصد و در پله نوزدهم شش درصد و ۹۴ درصد به ترتیب سود و زیان وجود دارد، اقناع افراد به عدم تحقق این وضعیت، مصداق تدلیس و خدعه است (همان).
شیخ طوسی در خلاف، چنین می‌فرماید: «اگر فروشنده و هم‌دستانش در امری تعریف و تمجید (نجش) کنند، بیع صحیح می‌باشد. بدون اختلاف، امّا مشتری اختیار دارد. اصحاب شافعی در این باره اختلاف ورزیده‌اند، ابواسحاق مروزی همانند آن‌چه که ما گفتیم را قایل است و برخی از آن‌ها می‌گویند: اختیاری ندارد و آن قول ابوهریره و ظاهراً قول شافعی می‌باشد. دلیل ما این‌است که آن تدلیس و نیرنگ و عیب می‌باشد و باید همانند سایر عیب‌ها اختیار ثابت شود. و اگر گفتیم، این‌که او اختیار ندارد، این قول قوی‌تر است، زیرا که عیبی در جنس فروخته می‌باشد و این مورد این‌چنین نیست و فروشنده و مشتری همان حکم را دارند که جنس غیرخود را می‌فروشند سپس اگر فروخت، فروشش تمام شده است» (طوسی، ۱۴۱۱، ج۳، ص۱۷۱).
شیخ طوسی چنین می‌فرماید: «اگر کالایی را به صدر درهم تا سال بفروشد، سپس با سود آن‌را در حال بفروشد و خبر بدهد که قیمتش صدر درهم است، پس اگر مشتری بداند، اختیار دارد که آن را با قیمت حال بگیرد یا آن‌را به خاطر عیب برگرداند. زیرا که آن نوعی تدلیس است و اصحاب شافعی بدین رأی قایل می‌باشند و گفتند: هیچ متنی در این مسأله وجود ندارد و آن‌چه در این باره از این مذهب نقل شده است، همین است ابو حنیفه گفت: بیع به آن‌چه بر سر آن قرار شده است، ملزم می‌باشد و بهای حال، بها می‌باشد زیرا براساس آن‌چه خبر آورده‌اند همان صحیح می‌باشد. اوزاعی می‌گوید: عقد ملزم می‌باشد و بها بر گردن مشتری می‌باشد به همان وجهی که بر گردن فروشنده می‌باشد. و دلیل ما به وجود اختیار آنست که این مورد نیرنگ و کلاهبرداری است. زیرا آن‌چه به قیمتی تا مدّتی خاص فروخته می‌شود، لازم است که بر قیمتی که به حال فروخته می‌شود زاید باشد. پس زمانی که مشخص نباشد کلاهبرداری می‌باشد و مشتری می‌تواند آن را برگرداند» (طوسی، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۱۳۵).
و علامه حلی در تذکره یکی از مبانی خیار عیب و غبن را حدّیث لاضرر می‌داند و انگیزۀ دادن حق فسخ به خریدار و فروشنده را تأمل در شرایط عقد و پرهیز از ضرر اعلام می‌کند (علامه حلی، ۱۴۰۴ق‌، ج۱، ص۴۲).
هم‌چنین وی در در کتاب مختلف الشیعه بیان می‌دارد: «اگر نجش غیر از کار فروشنده و همدستانش باشد، پس اختیاری ندارد، زیرا که معامله با فعل غیر از فروشنده فسخ نمی‌شود و اگر به کار فروشنده و همدستانش باشد اختلاف در آن وجود دارد، برخی می‌گویند: وی اختیار دارد زیرا این مورد تدلیس و فریبکاری می‌باشد و قول اول قوی‌تراست. ابن براج می‌گوید: اختیار دارد، زیرا که آن تدلیس می‌باشد و جایز نیست و شیخ ابوجعفر می‌گوید: وی اختیار ندارد امّا آن‌چه که ما گفتیم آشکارتر است و رأی نزدیک تر صحت معامله با ثبوت اختیار همراه با غبن و نیرنگ می‌باشد، خواه به واسطه فروشنده و یا واسطه‌ها باشد. برای ما اصل درستی معامله و واقع شدن نجشی در معامله باعث فساد معامله و ثبوت خیار نمی‌باشد» (علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۵، ص۴۵).
«ظاهر خبر این است که غش به آن‌چه پنهان است می‌باشد، همانند آمیختن شیر با آب. و آمیختن جنس خوب با جنس بد و از جمله قرار دادن حریر در یک جای سرد برای سنگین کردن و… و در صورت تحقق تدلیس فریب‌خورده حق بازگشت به فریبکار و حق فسخ را به خاطر ضرری که به او رسیده دارد» (شیخ انصاری، المکاسب، ج۱، ص۲۷۸).
شیخ مرتضی انصاری در مکاسب ضمن تأیید نظر علامه در استناد به قاعدۀ لاضرر به طرفی که ضرری به اورسیده است حق فسخ می‌دهد و با مقایسه خیار تدلیس با سایر خیارات می‌توان گفت که مبنای آن قاعدۀ لاضرر است.
حاصل روایت این است که شارع به آن‌چه ضرری است حکم نمی‌کند و اضرار پاره‌ای از مسلمانان بر بعض دیگر را روا نمی‌بیند و تصرفاتی را که از آن ضرری برمی‌خیزد امضاء نمی‌کند و در همین جا درستی استناد به روایت منفی ضرر آشکار می‌شود که چرا در عقد که لزوم آن باعث ضرر است برای زیان دیده متزلزل می‌گردد، خواه آن ضرر به دلیل تدلیس باشد یا امر دیگر و خواه در بیع باشد یا غیر آن مانند صلحی که بر مبنای مسامحه انجام نشده و یا اجاره و دیگر معاوضات (شیخ انصاری، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۳۵). بدین ترتیب ضرر ناشی از عقد باعث می‌شود که حکم لزوم برداشته شود و اختیار به جای آن نشنید و زیان دیده به‌تواند عقد را فسخ کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1401-04-14] [ 11:29:00 ق.ظ ]




-حالا فرض کنیم که یکی زد و مرا کور کرد. چه می‌شود؟ اولا این سزای من است، تا چشمم کور شود که دیگر حرف حق نزنم، ثانیاً مگر ما چه چیز دیدنی داریم؟ قیافه و طرز رفتار کسانی که با ما سروکار پیدا می‌کنند، قطار بشکه‌های زباله کنار کوچه‌ها، وضع پیاده‌روها، چهره‌ی خیابان‌ها، فیلم‌های تهوع‌آور یا نمایشنامه‌هایی که اگر هم از آن انتقاد کنی می‌خواهند شکمت را بدرند. واقعاً کدام یک از این ها دیدنی است که وقتی کور شدیم از ندیدنش حسرت ببریم؟ همینطور اگر کسی پای مرا شکست و مرا به کلی از پا انداخت، تازه از دوندگی‌های بیجا و بیهوده خلاص می‌شوم[۲۵۱].(در واقع از مشکلات و کمبودهای جامعه ابراز شکایت و گله مندی می کنداما ظاهر مطلب او طوری است که گویا از تصور عیوب جسمانی مثل کور شدن یا شکستن پایش نه تنها ناراحت نمی شود بلکه ابراز خوشحالی هم می کند.)
-آقایی وارد قصابی محله ما شد و نیم کیلو آشغال گوشت برای گربه‌ی خود خواست. قصاب با صدای بلند خندید و گفت: با این چرخ برقی که ما داریم دیگر آشغال گوشت برای گربه‌ی کسی باقی نمی‌ماند! خوب معلوم است که این گوشت‌فروش‌ها قصدشان تقلب نیست. فقط چون می‌بینند که جمعیت تهران زیاد شده، می‌خواهند که گوشت به همه برسد[۲۵۲].(نحوه ی کار قصاب و تقلب کردن او را توجیه می کند و با کنایه این کار او را نوعی خدمت به مردم محسوب می کند.)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

-اما تصادفاً همان روز اول متوجه شدم که نگرانی من بی‌جاست و خداوند تبارک و تعالی که همیشه الطاف بیکرانش شامل حال ضعفاست، وسیله‌ی سرگرمی مرا هم فراهم کرده و بیخ گوشم گذاشته و من از آن بی‌خبرم. دیدم صبح اول وقت که گوشی تلفن را برمی‌دارم و می‌خواهم به دو سه جا تلفن کنم کار تا ظهرم درآمده است[۲۵۳].(مولف در ابتدای مقاله از باز نشسته شدن و بیکار ماندن اظهار ناراحتی کرده است اما در ادامه ظاهرا استفاده از تلفن را وسیله ی سرگرمی خود می داند ولی در واقع نحوه ی خدمت رسانی ضعیف مخابرات و مشکل بودن برقراری تماس تلفنی را بیان می کند.)
-مردم خیال می‌کنند کلاس تقویتی یعنی کلاسی که شاگردان را در بعضی از دروس تقویت کند. در صورتی که در واقع این کلاس‌های تقویتی فقط بنیه‌ی مالی گردانندگانش را تقویت می‌کند و بس[۲۵۴].(بی فایده بودن کلاس های تقویتی علیرغم بالا بودن میزان شهریه ی این کلاس ها را بیان می کند. )
-زبان خارجی را هم باید خوب یاد بگیری که اولا در هر چهار لغت فارسی دو تا هم لغت فرنگی مخلوط کنی، ژستی بگیری و پزی بدهی. ثانیاً لااقل سالی یک بار مأموریت خارج برای خودت بتراشی و به بهانه‌‌ی مذاکره درباره‌ی فلان پروژه و فلان طرح به خرج بیت‌المال هفت شهر عشق را بگردی و بیشتر طرح‌هایی برای تفریح خودت بریزی[۲۵۵].(در نصیحت به یک دانش آموز ظاهرا از محاسن یادگیری زبان خارجی صحبت می کند اما در واقع نوع استفاده ی افراد از این زبان را نقد کرده است.)
-سؤال بیستم هم که سؤال خیلی جالبی است. به درد دانشجویان همه ی رشته‌ها می‌خورد چون شامل این جمله بود: «توانگران مشتغلند» بعد از داوطلبان پرسیده شده بود که واژه «مشتغل» در جمله‌ی فوق دارای کدام یک از این چهار معنی است: منحرف، بی‌بند و بار، سرگرم، بی‌ایمان. تنها عیب کار در این بود که داوطلب می‌بایست، فقط یکی از این معانی را انتخاب کند نه هر چهار تا را[۲۵۶].
(در کل این مقاله ظاهرا مولف در حال تعریف و تمجیداز نحوه ی برگزاری کنکور و مناسب بودن سوالات در این آزمون است اما هدف اصلی او در واقع نقد این مساله است و در این بند هم به شیوه ای کنایه آمیز و غیر مستقیم توانگران عصر خود را توصیف می کند.)
-میان قصاب و علاف و خیاط و پالان دوز و آهنگر و سبزی‌فروش و یخنی‌پز و سایر پیشه‌وران هم نابسامانی‌هایی وجود داشت. مقامات مربوطه رسیدگی کردند و نادرستی‌ها را از بین بردند. به طوری که امروز می‌بینیم بحمدالله والمنه هیچ خریداری از دست هیچ فروشنده‌ای شکایت ندارد. عدل و انصاف جای ظلم و اجحاف را گرفته است. دوره‌ای که فروشنده و خریدار آبشان از یک جو نمی‌رفت گذشته است. امروز گرگ و میش از یک جو آب می‌خورند[۲۵۷]!(کلا لحن کلام و همچنین موضوع مقاله طوری است که مخاطب متوجه می شود که مولف درواقع نحوه ی برخورد فروشندگان با مردم را نقد می کنداگر چه ظاهر سخن او تعریف و تمجید است.)
-ایام عید چه روزهای خوشی بود، ولی افسوس که زود گذشت! کسانی که به مسافرت رفته بودند برگشتند و تهران دوباره به حال اول برگشت. هم تعداد ماشین‌ها زیاد شد، هم آلودگی هوا، هم سخنرانی‌های دور و دراز[۲۵۸]!(مساله ترافیک و آلودگی هوا در تهران را یادآور می شود و در عین حال سخنرانی های بی فایده ی مسئولین را همچون ترافیک و آلودگی هوا معضل همیشگی شهر تهران می داند.)
-من معتقدم که تمام این کافه رستوران‌ها و چلوکبابی‌ها و جوجه‌کبابی‌ها و اغذیه‌فروشی‌ها برای مملکت لازم است. چون گردانندگان آنها باید نان بخورند. دکترها هم باید نان بخورند، دوافروش‌ها هم همینطور[۲۵۹].(بی کیفیت و غیر بهداشتی بودن غذای رستوران ها را با کنایه بیان کرده است.)
-سال گذشته کتابی تحت عنوان «زائو و زایمان» نوشت و مبلغ هنگفتی نیز حق‌التألیف گرفت! این کتاب در همان روز اول انتشار بیش از هشت هزار نسخه در یک شهر به فروش رفت. علتش هم این بود که برخی از جوان‌های زن‌دار و کم‌حوصله مرتب آن را می‌خریدند و می‌سوزاندند[۲۶۰]!(با ذکر میزان فروش کتاب،مخاطب ابتدا تصور می کند که قصد مولف تعریف و تمجید از کتاب است اما وقتی که علت را ذکر می کند کنایه و طنز سخن مشخص می شود.)
-من آدم‌هایی را می‌شناسم که صد برابر تو درآمد دارند و از صبح تا غروب یک دقیقه دست از تلاش و کوشش برنمی‌دارند. دوستی دارم که استاد دانشگاه است، مشاور حقوقی یک وزارتخانه است، عضو هیئت مدیره‌ی یک مؤسسه‌ی تهیه‌ی روغن نباتی است، جزء هیئت امنای یک کارخانه چیت‌سازی است، خزانه‌دار یک شرکت کشتیرانی است، سهامدار عمده‌ی یک بانک است، وکالت می‌کند، تجارت می‌کند، خلاصه یازده شغل دارد و تازه دنبال دوازدهمی‌اش می‌گردد… تو اگر فقط ماهی هفت هزار تومان کرایه می‌گیری او ماهی هفتصد هزار تومان کرایه‌ی ملک می‌گیرد. با این وضع در بیداری که هیچ، حتی در خواب هم خواب می‌بیند که مشغول جنب و جوش و پول درآوردن است. حالا بگو ببینم تو که بی‌سوادی عقلت بیشتر می‌رسد یا او که بیست سال درس خوانده؟ معصومعلی بلافاصله گفت: «البته، او!»[۲۶۱](در این بخش مخاطب صحبت های مولف فرد ساده و کم سوادی است که شغل آزاد و درآمد نسبتاًخوبی دارد ولی در قید و بند کسب درآمد بیشتر نیست ودرواقع حاضر نیست که آرامش و استراحت خود را به خاطر بیشتر کار کردن از دست بدهد و به همین خاطر هم سفارش کار مولف را رد می کند و مولف ظاهراً از چند شغله بودن بعضی از افراد تعریف و تمجید می کند اما درواقع هدف اصلی اواین است که بگوید فعالیت های فراوان این افراد فقط به خاطر حرص و طمع زیاد آنهاست نه چیز دیگر.)
۳ـ۲ـ۲ـ تشبیه
یکی دیگر از صنایع ادبی که در این آثار زیاد به کار گرفته شده است صنعت تشبیه است. اما در اکثر این تشبیهات اموری در طرفین تشبیه قرار گرفته که هیچ سنخیت و شباهتی به یکدیگر ندارند و همین بی‌شباهتی و به اصطلاح بی‌ربطی این امور نسبت به یکدیگر باعث ایجاد طنز و خلق لبخند بر لبان مخاطب می‌شود. البته مؤلف با این روش در بسیاری از موارد مشکل مورد بحث خود را هر چه پررنگ‌تر و مهم‌تر جلوه می‌دهد. گاهی هم این تشبیهات به گونه‌ای است که در آن واحد دو مشکل کاملاً متفاوت را ذکر می‌کند و بین آنها پیوند شباهت برقرار می‌کند و در حالی که جنبه‌ی نقد مسأله را گسترده‌تر می‌کند باعث ایجاد طنز هم می‌شود. ذکر این نکته هم لازم است که در تشبیهات هم از عنصر اغراق و غلو بهره گرفته شده است.
نمونه‌های زیر را می‌توان برای مثال ذکر کرد:
-دیدم همان گدای دست و پا چلفتی دارد صحیح و سالم راه می‌رود و از شیر ژیان و ببر دمان هم فرزتر جست و خیز می‌کند[۲۶۲].(شخص گدا رابه شیر وببر تشبیه کرده است .)
-(در بیان تعجب کتابدار از شنیدن نام کتاب تاریخ فرشته می گوید:)شاید در نظرش رابطه‌ی فرشته با تاریخ به همان نسبت عجیب می‌نمود که رابطه‌ی آش رشته با میخ طویله[۲۶۳].
-و بعد مثل کسی که می‌خواهد مغز استخوان آبگوشت را بتکاند آن را (قلم خودنویس را) با ضربه‌ی شدیدی به طرف پایین تکان داد،به طوری که تمام جوهر های قلم بیرون ریخت [۲۶۴](خودنویس را به استخوان و حرکت دادن آن را هم به ضربه زدن به استخوان برای بیرون آوردن مغز تشبیه کرده است.)
-با صدایی چندش‌آور که به عربده بیشتر شباهت داشت[۲۶۵].(تشبیه صدای بد خواننده ی آواز به عربده)
– به همان سرعت که اشخاص تسبیح به دست دانه‌های تسبیح را از زیر انگشتان خود رد می‌کنند از زیردست او (پزشک) هم بیمار رد می‌شود[۲۶۶].(تشبیه ورود و خروج سریع بیماران در مطب پزشک به حرکت دانه های تسبیح،که ضمن این تشبیه بی دقتی پزشک در معالجه ی بیماران هم به ذهن متبادر می شود.)
-و مرا چنان با خشم روی صندلی نشاند (آرایشگر) که گفتی میرغضب محکوم بیچاره‌ای را روی سفره‌ی چرمین می‌نشاند تا سرش را ببرد.[۲۶۷]
ـ دو سیر تخمه می‌دهد که از کله‌ی من و تو پوک‌تر است.[۲۶۸]
ـ هنگامی که عازم شرکت در کنکور است خیال می‌کند حکم امیر ارسلان نامدار را دارد که به جنگ الهاک دیو می‌رود[۲۶۹].
-انگار تریاک دود کردن هنر است، یا مردانگی است، یا فتح قلعه‌ی خیبر یا پیدا کردن اطاق خالی یا گیر آوردن تاکسی تلفنی است[۲۷۰]!(ضمن تشبیه امور کاملا متفاوت به یکدیگر به کمبودهای مختلف جامعه هم اشاره کرده است.)
ـ گاهی هوا چنان گرم می‌شود که خیال می‌کنید دارید از وسط جهنم رد می‌شوید مثل سیاوش که از میان آتش عبور کرد. با این تفاوت که او به حکم کیکاووس اجباراً به چنان خطری تن در داد ولی شما به اختیار خود چنین عذابی را پذیرفته‌اید.[۲۷۱](تشبیه جاده ی گرم به آتش و تشبیه خود مولف به سیاوش وتجسم گرمای شدید هوا برای مخاطب.)
-در توصیف آواز‌های پخش شده از رادیو می‌گوید: تا پایان صفحه نمی‌توانید تشخیص دهید که آن آواز صدای مردی است که دارند شکنجه‌اش می‌کنند یا صدای زن زائویی است که چار دردش گرفته و در شُرف وضع حمل است.[۲۷۲]
– سیلاب به بعضی از خانه‌های جنوب شهر هم سری زد و مثل عشق که خانه‌ی دل را ویران می‌کند خرابی‌هایی به بار آورد.[۲۷۳](تشبیه سیلاب حاصل از باران شدید به عشق و تشبیه خانه های آسیب دیده از باران به خانه ی دل!)
ـ این ماشین خریدن هم حکم زن گرفتن را پیدا کرده است یک مشکل آدم را حل می‌کند و هزار مشکل دیگر به بار می‌آورد[۲۷۴].
-از بدشانسی هر چه بیشتر او (بچه) را تکان می‌داد مثل جغجغه صدایش هم بیشتر می‌شد[۲۷۵].(تشبیه بچه به جغجغه)
-برخی از مطالب اگر روپوش طنز نداشته باشد قابل هضم نیست چنان که بعضی از داروها اگر در قالب کپسول نباشد خوردنش آسان نیست.[۲۷۶]
-در توصیف چهره و ظاهر پیشخدمتی که نام او خورشید است چنین می گوید: صورتی داشت بیضی شکل به رنگ قهوه‌ای سیر، پر از آبله شبیه کندوی زنبور عسل با مسدس‌‌های غیرمنتظم… لبهای کت و کلفت و رنگ پریده و به هم پیچیده‌ی او درست مثل این بود که یک تکه روده را پیچیده حلقه کنند و دور دهان کسی شیرازه‌بندی نمایند…روی هم رفته خورشید خانم به خورشیدی شباهت داشت که از صبح ازل تا شام ابد در کسوف مانده باشد[۲۷۷]!
ـ یا سیم برق پاره می‌شود و مثل تازیانه‌ی عزرائیل به بدنش می‌خورد.[۲۷۸](تشبیه سیم برق به تازیانه ی عزرائیل ،چون به خاطر بی مبالاتی شهرداری سیم برق به طور ناگهانی و مرگ باری به عابرین پیاده برخورد می کند.)
ـ شیرهایی هم که معمار باشی در خانه‌ی ما کار گذاشته، همیشه مثل چشم‌زن‌های عزادار چکه می‌کند.[۲۷۹](تشبیه شیرهای آب به چشم زنان و تشبیه ضمنی چکه ی آب به اشک)
ـ خطرناک‌تر از اعتمادی که دختری به پسری دارد، اعتماد بعضی از ماشین‌داران به بعضی از تعمیرگاه‌هاست[۲۸۰].(تشبیه امور کاملا متفاوت به یکدیگر و بیان هم زمان خطرات اعتماد و دوستی های بین دختران وپسران و بی مسئولیت بودن تعمیرکاران اتومبیل)
ـبرای بیان قطع شدن آب لوله کشی چنین میگوید: شیرآب را باز کردیم و دیدیم از کاسه‌ی چشم لئیمان خشک‌تر است[۲۸۱].
ـ یک کامیون غول‌آسا که ده تن بار برمی‌دارد به اندازه‌ی این جاروبرقی فسقلی سر و صدا راه نمی‌اندازد که می‌خواهد یک پرکاه از زمین بردارد[۲۸۲].
ـ یک دسته‌ی هشت نفری مهمان ناخوانده در خانه می‌ریزند و مثل هشت‌ پای دریایی زن و شوهر را احاطه می‌کنند[۲۸۳].
ـ باید مثل پاندول ساعت بین خانه‌ی خود و اداره‌ی این آقا تاب بخوری و بی‌تابی هم نشان ندهی[۲۸۴].(تشبیه رفت و آمدهای پی در پی ارباب رجوع به ادارات دولتی به حرکت متداوم پاندول ساعت)
ـ راستی که لوله‌کشی گاز حاشیه‌ی خیابان‌ها را مثل جگر زلیخا چاک چاک کرده[۲۸۵].
-مولف ضعیفی و کوچکی جثه ی خود و طرز نشستنش در تاکسی میان دو شخص چاق را به این صورت توصیف کرده است:بنده هم با وجودی که از مو باریک‌ترم به زحمت روی صندلی نشستم… من که با جثه‌ی لاغر خود میان دو نفر خیکی افتاده بودم درست حکم ساندویچ امروزی را داشتم که یک ورقه‌ی کالباس است به نازکی فیلم لای دو قطعه نان به کلفتی متکا[۲۸۶]!
۳ـ۲ـ۳ـ جناس و سجع
دو صنعت جناس و سجع هم جزء صنایع پرکاربرد در این اثار محسوب می‌شوند. در سراسر این آثار و تقریباً در تمام مقالات و داستان‌ها نمونه‌هایی از این دو صنعت به چشم می‌خورد. واضح است که این صنایع هم با هدف جذاب‌تر کردن طنز، توسط مؤلف به کار گرفته شده است. در این جا هم می‌توان توانایی‌های فراوان مؤلف در شاعری را از دلایل استفاده‌ی فراوان او از این دو صنعت به خصوص سجع، به شمار آورد. استفاده از سجع در جملات متوالی در بسیاری از موارد باعث ایجاد طنزی هر چه قوی‌تر و جذاب‌تر می‌شود و از نظر روانی هم در مخاطب حالتی خوشایند به وجود می‌آورد. همچنین با بهره گرفتن از صنعت جناس در بعضی از موارد، با هدف نقد مسأله‌ای خاص واژگانی که از نظر ساختمان بسیار شبیه به یکدیگر ولی از نظر معنا کاملاً متفاوت هستند در مقابل یکدیگر قرار داده می‌شوند و علاوه بر ایجاد خنده تفاوت موجود میان وضع فعلی با وضع ایده‌آل را به بارزترین نحوی آشکار می‌کنند. برای مثال: اما امروز اجناسش آن قدر خراب شده که آنچه دارد لبنیات نیست لجنیات است[۲۸۷].
برای صنایع ذکر شده که بسیار زیاد هم در این آثار به کار رفته‌اند مثال‌های زیر برای نمونه ذکر می‌شود:
سجع
– از آن جا که هر دردی درمانی و هر مصیبتی پایانی دارد[۲۸۸]
ـ دختری داشت فرشته خصال و صاحب کمال که زیباتر از او چشم روزگار ندیده و فریباتر از او گوش فلک نشنیده بود. هزاران عاشق‌ زار و دلداده‌ی بیقرار داشت[۲۸۹].
ـ هم تمول باید داشته باشید هم تملق باید بگویید[۲۹۰].
-تحویل گرفتن یک مشت جنس بنجل مثل پارچه‌ی پوسیده و شیرینی خشکیده و آجیل پوکیده و میوه‌ی لهیده و جنس‌های فاسد و گندیده[۲۹۱]
ـ وای بر وقتی که این دو عاشق صادق و این دو یار موافق در تلفن چهره‌ی دلپسند و روی دلبند یکدیگر را هم ببینند[۲۹۲].
-عید میوه‌فروش‌هاست که هر چه سیب پلاسیده و موز لهیده و پرتقال ترشیده و نارنگی گندیده در گوشه‌ی انبار دارند[۲۹۳]
ـ شاگرد او هر چه مهارتش کم است جسارتش زیاد است[۲۹۴].
ـ او هِی از تحصیل در اروپا حرف می‌زد و من هی‌ به تفریح در اروپا فکر می‌کردم[۲۹۵].
ـ دست به دعا بلند می‌کنند و از خداوند بخشنده‌ی مهربان برای عموم مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات گشایش کار و آسایش بسیار و فراوانی روزی و حصول پیروزی مسئلت می‌نمایند…چون سهل‌انگاری حضرات باعث زیاد شدن حشرات است و این هم برای ما دارای بهترین اثرات است… خدایا امثال سال پلنگ است پلنگ هم اهل جنگ است و هزار جور دنگ و فنگ است که در خانه‌ی من دبنگ است از سماجت مادرم و لجاجت همسرم پاک درمانده و منترم به کجا پناه برم؟ یا به آنها نیروی عقل و تمیز بده یا به من پای گریز وگرنه یک روز آنها روانه‌ی بیمارستان می‌شوند و من روانه‌ی تیمارستان[۲۹۶]!
ـ ضمن تقدیر از قلم حقیر فقیر نوشته است که خدا قلم شما را تیزتر و نوشته‌های شما را شورانگیزتر کند[۲۹۷].
ـ ترا به خدا و هر دین و مذهبی که داری این قلم را غلاف و ما را از خواندن آثارت معاف کن[۲۹۸].
جناس
-می‌ترسم تمام رستوران‌ها تعطیل شوند و ما جایی برای رجوع و غذایی برای سد جوع پیدا نکنیم.[۲۹۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:29:00 ق.ظ ]




چون زمینش را بگسترد و فرمان خود روان ساخت. آدم(ع) را از میان آفریدگان خود برگزید و او نخستین آدمیان بود. در بهشت خود جایش داد و عیش او مهنّا گردانید و به او آموخت، که از چه کارهایى پرهیز کند و گفتش که اگر چنان کارهایى از او سرزند مرتکب معصیت شده است و مقام و منزلتش به خطر افتاده.
ولى آدم به کارى که خداوند از آن نهیش کرده بود، مبادرت ورزید، زیرا علم خدا از پیش بدان تعلق گرفته بود. هنگامى که آدم توبه نمود خداوند او را به زمین فرستاد تا زمینش را به فرزندان خود آبادان سازد و از سوى خدا بر بندگانش حجّت و راهنمایى باشد.
خداوند، جان آدم بگرفت. ولى مردم را در امر شناخت خویش که دلیلها و حجتهاى اکید همراه اوست و تا میان مردم و شناخت خود فاصله‏اى نیفتد، به حال خود رها ننمود، بلکه به زبان پیامبرانش، حجتها و دلیلها فرستاد و از ایشان پیمان گرفت. پیامبران قرنى پس از قرنى بیامدند و ودایع رسالت او را به مردم رسانیدند. تا به وجود پیامبر ما محمد (صلى اللّه علیه و آله) حجتش را تمام کرد و دیگر، جاى عذرى براى کسى باقى نگذاشت و هر هشدار و بیم که بود، بر همگان بداد.
خداى تعالى روزیها را مقدّر ساخت. بعضى را فراوان و بعضى را اندک. در کار برخى گشایش داد و بر برخى تنگ گرفت. و تقسیم از روى عدالت بود.
تا هر که را که بخواهد، در سختى و آسانى بیازماید و توانگر و مستمند را در شکرگزارى و شکیبایى امتحان کند. آنگاه آنان را، که فراخ روزى کرده بود، به فقر مبتلا نمود و بر آنان که تندرستى بخشیده بود، آفات و بیماریها برگماشت و شادمانان را غصه‏هاى گلوگیر داد و مدت عمر هر کس مقرر فرمود. برخى را عمر دراز داد و برخى را زندگى کوتاه. برخى را پیش داشت و برخى را واپس انداخت. موجبات مرگ را فراهم نمود. مرگ، عمرها را به پایان رسانید و رشته‏هاى زندگى را بگسست.
خداوندى که داناست به هر رازى که رازدارانش در دل نهان داشته‏اند و به نجواى آنان که آهسته در گوشهاى یکدیگر سخن مى‏گویند و به هر گمان که در خاطرى نهفته است و به هر تصمیم که از روى یقین گرفته شود و به هر نگاه دزدیده و به هر چه در سویداى دلها پنهان است و به هر نادیده که در پرده‏ها مستور است و به سخنانى که گوشها دزدیده مى‏شنوند و به سوراخهایى که موران ضعیف به تابستانها و حشرات و گزندگان به زمستانها در آنها جاى گیرند و به فریاد و فغان زنان فرزند مرده و به صداى نرم پایها و به درون غلاف شکوفه‏ها که میوه در آنها نهان است و به کنام وحوش در درون غارهاى کوهستانها و دره‏ها و به جاى پنهان‏شدن پشه‏گان میان ساقه‏ها و پوست درختان و به آنجا که برگها از شاخه‏ها مى‏رویند و به جایهایى که نطفه‏ها از صلبها در آنها مى‏ریزند و به ابرهایى که بالا گرفته‏اند و به آنجا که به هم در پیوسته‏اند و به ریزش قطره‏هاى باران از ابرهاى متراکم و به هر خاک و خاشاک که گردبادها به دامنهاى خود در زمین مى‏پراکنند و به آنچه بارانها با سیلهاى خود، با خود ببرند و نابود کنند.
خداوندى که آگاه است از فرو رفتن ریشه‏هاى گیاهان در تپه‏هاى ریگ و از آشیانه‏هاى پرندگان در قلل کوهها و از سراییدن مرغان آوازخوان در ظلمت لانه‏ها و از هر چه صدفها از مرواریدها در درون خود پدید آورده‏اند، و آنچه امواج دریاها در خود پرورده‏اند و از آنچه تاریکى شب بر آن پرده افکند یا آفتاب بر آن بتابد و از آنچه پیاپى در پرده‏هاى ظلمت فرو رود و پرتوهاى نور بر آن بتابد و از جاى هر قدم و آواز پنهان هر حرکت و از کلمه‏اى که بر زبان آرند و از هر چه بدان لب بجنبانند و از قرارگاه هر جاندار و از سنگینى هر ذره و از همهمه هر موجود جاندار و از هر ثمرتى که بر درختى است و از هر برگى که از درختى مى‏افتد و از آنجا که آرامید نگاه نطفه است و مقر آن خون لخته یا آن گوشت پاره یا آن جنین نو پدید آمده.
خداوند را از این علم و آگاهى هیچ رنجى نرسد و در حفظ و نگاهدارى آنچه آفریده، کس مانع او نگردد. در راندن کارها و تدبیر کار آفریدگان، ملالت و سستى بر او عارض نشود، بلکه علم اوست که در همه جا نافذ است و او بر شمار آنها احاطه دارد و عدالتش همه را در بر گرفته و با آنکه آنچنانکه شایان اوست او را درنیافته و نشناخته‏اند، فضل او شامل همگان شود.
اى خداوند، تو شایسته زیباترین توصیفهایى و در خور آنى که فراوانت ستایند. اگر کسى آرزو در تو بندد، بهترین کسى هستى که آرزو در او توان بست و اگر به تو امیدوار شوند، بهترین کسى هستى که به او امیدوار توان بود. بارخدایا، مرا نعمت خود چندان ارزانى داشته‏اى که دیگرم نیازى به ستودن دیگرى نیست و جز بر تو ثنا نگویم. کسانى را نستایم، که مرا نومید گردانند و گمان بود که بر من در احسان نگشایند. بارخدایا، تو زبان مرا از ستایش آدمیان نگاه داشتى و از ثناى آفریدگان در امان نهادى. بارخدایا، هرکس سخنى در مدح کسى گوید از ممدوح خود جزایى یا عطایى چشم دارد و من که تو را ثنا مى‏گویم، امیدم آن است، که مرا به اندوخته‏هاى رحمت و گنجینه‏هاى آمرزشت راه بنمایى.
اى خداوند، اینجا که من ایستاده‏ام جاى کسى است که تو را به یکتایى مى‏ستاید و این یکتایى ویژه تو است و بس. و جز تو کسى را شایسته این محامد و مدایح نمى‏شناسد و مرا به تو نیازى است که جز به فضل و رحمت تو جبران آن نشود سختى آن را جز عطا و جود تو از میان نبرد. در این مکان که ایستاده‏ایم خشنودى خود را به ما ارزانى دار و بی‌نیازمان گردان از اینکه دست سؤال جز به درگاه تو دراز کنیم که تو بر هر کارى توانایى.
۴-۲-۱- تحلیل خطبه أشباح
«الَحمَدُللهِ الّذی لا یَفِرُهُ المَنعُ والجُمُود و لا یکدِیِهِ الإعطاء و الجُودِ»
هنگامی که مخاطب آماده شنیدن سخن است تمام توجه و اهتمامش بر اینست که سخنور چگونه کلامش را آغاز می‌کند و اگر کلامش به زیبایی آغاز شود تا پایان سخن او را جذب خود می‌کند امام(ع) نیز به این اصل مخاطب‌شناسی به خوبی آگاه است سخن خود را با زیباترین، دلنشین‌ترین و روان‌ترین الفاظ شروع می‌کند و مخاطب را جذب می‌کند تا کلامش را بپذیرد و ستایش را مخصوص خداوندی می‌داندکه بخشش و منع عطا در جلال و جبروت او تأثیری ندارد و عواطف و احساسات مخاطب را تحت تأثیر قرار می‌دهد به گونه‌ای که شیفته سخنان مولا(ع) می‌شود.
امام برای آنکه جذابیت و گیرایی متن را افزایش دهد از شگردهای دیگری نیز استفاده میکند از جمله این شگردها می‌توان به تضاد میان کلمات «المنع» و «الاعطاء» و «الجود» و «الجمود» اشاره نمود که این کلمات متضاد، مخاطب را به اندیشه وا می دارد که چگونه کسی ممکن است ببخشد ولی از اموالش کم نشود و چگونه ممکن است کسی از بخشش سرباز زند ولی اموالش افزون نگردد. نمونهای از تناسب لفظ و معنا می توان، به دو کلمه «الجود» و «الجمود» اشاره نمود یعنی آنجا که بیان جود و بخشش است از کلمه «الجود» استفاده می‌شود که در مقایسه با «الجمود» از حرف کمتری برخوردار است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

کلمات متضاد «المَنع» و «الاعطا» و «الجود» و «الجمود» که موسیقی آن را افزایش داده است و همچنین میان «الجود» و «الجمود» جناس مضارع وجود دارد یعنی دو لفظ متجانس در حروف و هیأت موافق هستند اما در تعداد حروف با هم اختلاف دارند.
«إذَ کُلُّ مُعطٍ مُنتَقِصٌ سِواءُ وَ کُلِّ مانِعٍ مَذمُومُ ما خلاءُ» در این عبارت صامت «م» هفت بار تکرار شده است که موسیقی آن را افزایش داده است.
«هو المَنّانُ بفوائدِ الِنعَم و عوائدِ المَزِیدِ وَ القِسَمِ عِیالُهُ الخَلائقُ ضَمِنَ أرزاقَهُم وَ قَدَّرَ أقواتهم» در این عبارت بندگان خداوند به خانواده او تشبیه شدند همانگونه که مسئول خانواده رزق و روزی افراد خانوار را تأمین می‌کند خداوند نیز ضامن تأمین معاش بندگان خود می‌باشد و هیچ‌گاه آنها را بی‌روزی رها نمی‌سازد و از نوع تشبیه بلیغ می‌باشد و مراد از این تصویر شناخت بهتر خداوند و شکرگذاری از نعمت‌های اوست.
«الأوَّلُ الّذِی لَم یَکُن لَهُ قَبلٌ فَیَکُونَ شَیءٌ قَبلَهُ والاخِرُ الذی لَیسَ لَهُ بَعدٌ شَیءٌ بَعدَهُ فَیکونَ شَیءٌ بَعدَهُ و الرّادعُ أناسِیَّ الأبصار عَن أن تَنالَهُ أو تُدرِکَهُ»
میان «الأوَّل» و «الآخر» و «قبل» و «بَعد» تضاد و تقابل وجود دارد که سبب موسیقی افزایی متن می‌شود امام علی(ع) مضمون کلام خود و قدرت ادبی بی‌نظیر خود را مدیون قرآن است و تحت تأثیر شدید در برابر قرآن است ما این مفهوم را به گونه‌ای دیگر در قرآن می‌خوانیم.
«هُوَ الاَوَّلُ و الاخِرُ وَ الظّاهِرُ و البَاطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ»(حدید: ۳) اول و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم داناست. در عبارت «الرّادعُ أناسِیَ الأبصار» مجاز مرسل به علاقه جزئیه است بدین سان که مردمک چشم را ذکر می‌کنند اما منظورش خود انسان است علت استفاده از جزء «أناسی» به جای خود انسان بیانگر آن است که عجز انسان را از درک اقدس الهی نشان دهد.
«وَ لَو وَهَب ما تَنَفَّسَت عَنهُ مَعادِنُ الجِبالِ وَ ضَحِکَت عَنهَ أصدافُ البِحارِ مِن فِلزِِّ اللّجَینِ وَ العِقیان وَ نُثارَهِ الدُّرِّ وَ حَصِیدِ المَرجانِ»
«ضَحَکَت عَنهُ اصدافُ البحار» یعنی دهان باز کند و شکافته شود آن گاه که غنچه شکفته می‌شود ضَحَکَ – فتح ضاد- می‌گویند فرد خندان را به آن دلیل ضاحک می‌نامند که دهان خویش را می‌گشاید واژه «ضَحَکَ» حقیقتی لغوی در معنای شگفتن است به خاطر کثرت استعمال آن در بین مردم برای خندیدن به این معنی به صورت عرفی عام در آمده است مجاز از نوع اطلاق اسم حقیقت عرفی بر مجاز عرفی است. (خاقانی،۱۳۹۰: ۱۸۴) از موارد دیگری که در این عبارتها توجه مخاطب را به خود متوجه می‌سازد و به صورت ناخودآگاه در وی تأثیر می‌گذارد استفاده از اشیائی است که ارتباط نزدیکی با هم دارند و در یک مجموعه قرار می‌گیرد از قبیل لجین، عقیان، در، مرجان می‌باشد چون این اشیاء از گرانبهاترین و ارزشمندترین جواهرات موجود در زمین می‌باشد و حضرت می‌خواهد این مطلب را برساند که اگر خداوند ارزشمندترین چیزها را ببخشد خللی در بخشش او ایجاد نمی‌کند. در این عبارت معادن کوه‌ها و صدفهای دریا چون انسانی تصویر شده است که معدن‌های کوه‌ها چون انسان عاقلی نفس نفس می‌زنند و صدفهای دریا چون انسان می‌خندید که به صورت استعاره مکنیه در قالب تشخیص آمده است همانطور که قبلاً ذکر شده تشخیص همان جانبخشی و شخصیت دادن به موجودات بی‌جان می‌باشد که این شخصیت داده به معادن و صدفهای دریا عبارت را زیباتر جلوه داده است.
«فانظُر أیَها السَّائلُ فَما دَلّکَ القُرآنُ عَلَیه مِن صِفَتِهِ فائتَمَّ بِهِ وَ استَضِیءُ بِنُورِ هِدایَتِهِ»
کاربرد واژه‌ها در القای حالت، معنا و خیال تأثیر بسزایی دارد و واژه‌های که با بافت کلام هماهنگ است یعنی از نظر معنا بامعنای نهایی متن همسو است از زیبایی‌شناسی متن برخوردارست می‌بینیم در این عبارت حضرت برای آنکه شخصی را که سوال بی‌مورد و نادرستی پرسیده تا شاید علم حضرت را مورد آزمایش قرار دهد یا شک و تردیدی با این سوال در دیگران ایجاد کند، تحقیر کند با لفظ «سائل» مورد خطاب قرار داده است بی‌آنکه اسم شخص را بیان کند گویی حضرت خواسته با این نوع خطاب کردن خشم خود را از این سوال او نشان دهد مخاطب خود را سرزنش و تحقیر‌کند بدون آنکه واژه پست و سخیفی به کار ببرد.
«و اعلَم أنَّ الراسخین فی العلمِ هُمُ الذِّینَ أغناهُم عَن اقتِحام السُّدَدّ المَضروبَهِ دونَ الغُیُوبِ الإقرارُ بِجُملَهِ ما جَهلُوا تَفسِیرَهُ مِن الغَیبِ المَحجُوبِ» این عبارت در مورد اشخاصی است که در علم و دانش خود ثابت قدم هستند و اینان به عدم شناخت خود از عالم غیب اعتراف دارند.
میان دو لفظ «مَحجُوب» و «غیوب» سجع مطرف اتحاد لفظ پایانی هر قرینه باهمتای خود در روی است و کاربرد سجع نقش بسیار مهمی در ایجاد موسیقی در کلام امیرالمؤمنین(ع) ایفاء می‌کند و از موارد جالب این عبارت استفاده از دو کلمه «غیب» و «محجوب» می‌باشد که به یک معنا هستند غیب به معنای چیزی که ناپیدا است و صفتی که برای آن استفاده شده است کلمه محجوب می‌باشد که این کلمه هم به معنا پنهان و چیزی که در حجاب است می‌باشد. (قیم، ۱۳۷۸: ذیل حجب) که نمونه‌ای از هماهنگی بیان لفظ و معنا می‌باشد.
«هُوَ القادِرُ الّذِی إذا ارتَمَتِ الأَوهَامُ لِتُدرِکَ مُنقَطَعَ قُدرَتِهِ وَ حَاوَل الفِکر المُبَرَّأَ مِن خَطَراتِ الوَساوِسٍ أن یَقَعَ عَلیه فِی عَمِیقَاتِ غُیُوبِ مَلَکوتِهِ»
در این عبارت اوهام و فکر چون تیری مانند شده است که پرتاب می‌شود و به صورت استعاره مکنیه به کار رفته است همانگونه که انسان دوست دارد ناشناخته‌ها را بشناسد و برای شناختن آن نیاز به اندیشیدن دارد و این مسیر نیز پوشیده و از خارهای شک و تردید است حضرت این اوهام را چون تیری تصویر می‌کند که می‌خواهد به هدفش برسد اما از شناخت و رسیدن به هدف باز می‌ماند. به صورت استعاره مکنیه به کار برده شده است و همچنین در این تصویر، واژه «غیب» در وسعت و عظمت و عدم پی بردن به آن به «دریا» تصویر شده است که مراد از این تصویر بیان عظمت و جلال و قدرت خداوند است مولوی نیز به تقلید از مولا(ع) چنین آورده است.
ای دلت پیوسته با دریای غیب ای به قاف مکرمَت عنقای غیب (چمن خواه، ۱۳۸۴: ۱۴۲)
نمونه‌ای دیگر از انتخاب و گزینش زیبای کلمات استفاده از کلمات جمع می‌باشد که این جمع آوردن کلمات چون «خطرات» «وساوس» و «عمیقات» با معانی نهفته در این عبارت تناسب دارد از آنجایی که شناخت خداوند دارای مسیر پیچ در پیچ و خطرات فراوانی است و همواره احتمال لغزش و گمراهی وجود دارد از این کلمات استفاده شده است؛ چون کلمه «وساوس» برای آنکه نهایت خطر موجود را نشان دهد «وسوسه» را به صورت جمع به کار برده است.
«لا نَدَّ لک کاَّنَّهُ لَم یَسمَع تَبَرُّأ التّابِعین مِن المتبوعین تاالله إن کنّا لفی ضلالٍ مُبین» در این عبارت به این نکته اشاره دارد اگر کسی بخواهد خداوند را چون اشیاء و موجوداتی که خداوند آفریده است توصیف و تشبیه کند در واقع شناختی از ذات خداوند ندارد و به گمراهی و ضلالت رفته است در عبارت تالله … ارتباط لفظ و معنا وجود دارد حرف «فی» به معنای فرو رفتن می‌باشد و حرف «فی» با مصوت کسره (ـِ) که لب به هنگام تلفظ آن رو به پایین متمایل است هماهنگی دارد تکرار مصوت کسره (ـِ) به صورت تنوین‌دار در «ضلالٍ» و «مبین» بیانگر این نکته است بت‌پرستان در گمراهی آشکاری غرق شده‌اند و ادغام لام در میم «ل» و «م» به این گمراهی آنان شدت می‌بخشد. تکرار صامت‌های «ت» و «م» موسیقی این عبارت را افزایش داده است.
«وَ إنّکَ أنت اللهُ الّذی لَم تَتَناهُ فِی العُقُولِ فَتکوُنَ فِی مَهَبِّ فِکرِها مُکَیفاً» در این عبارت در مورد توصیف خداوند است که در عقلها نمی‌گنجد و حضرت این عظمت خداوند را که فکر و اندیشه راهی برای رسیدن به شناخت آن نمی‌یابد به صورت استعاره مکنیه در قالب « مَهَبِّ فِکرِها» به صورت زیبایی بیان نمودند در این عبارت فکر به باد تصویر شده است مراد از این تصویر معقول به محسوس سرعت و قدرت فکر است.
«قَدَّرَ ما خَلَقَ فأحکَمَ تَقدِیرُهُ وَ دبَّرَهُ فَألطَفَ تَدبِیرَهُ وَ وَجَّهَهُ لِوِجهَتِهِ فَلَم یَتَعَدَّ حدُودَ مَنزِلَتِهِ وَ لَم یَقصُر دونَ الانتِهاء اِلی غایَتِهِ وَ لَم یَستَصِعِب إذاُمِرَ بالمُضِیِّ عَلَی إرادَتِهِ»
تکرار حرف «ف» که از حروف عطف محسوب می‌باشد از نمونه‌های تناسب میان لفظ و معنا می‌باشد از آنجایی که حرف «ف» ترتیب امور را نشان می‌دهد هر کدام از فعل‌ها به ترتیب وجودی قرار گرفته‌اند به طوری که ابتدا خداوند خلق نمود سپس تقدیر آنان براساس بزرگواری مشخص نموده و هماهنگی آوائی بین «تقدیر، تدبیر و وجهته و منزلته و غایته و ارادته» وجود دارد که در قالب سجع بیان شده است و تکرار مصوت کوتاه فتحه (ـَ) با توجه به جایگاه آن که دربالای کلمه قرار دارد و لب به هنگام تلفظ آن رو به بالا متمایل است. (فرا،بیتا: ۱۳) که دلیل بر عظمت و بزرگی خداوند است گویا تکرار این مصوتها عظمت و بزرگی خداوند را در خلقت و تدبیر آفرینش بیشتر جلوه می‌دهد.
«وَ جَعَلَ شَمسَها آیَه مُبصِرهًً لِنهارها وَ قَمَرَها آیَهً مَمحُوَّهً مِن لَیلِها» در این عبارت میان واژه‌ها «شمس»، «قمر»، «لیل» و «قهار» مراعات نظیر وجود دارد که گردآوردن دو یا چند چیز متناسب است به طور کلی صنایع بدیع اعم از لفظی و معنوی به رنگ‌آمیزی و تزیین سخن می‌پردازد. رنگ‌آمیزی و تزیین موجب زیبایی سخن می‌شود البته باید یادآور شویم که آرایه‌های که به قصد صنعتگری صرف به کار برده می‌شوند تأثیری در زیبایی نداشته و سبب تکلف و زشتی نیز می‌شوند.
«ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوَّها فَلَکها وَ ناطَ بِها زِینَتَها مِن خَفِیَاتِ دَراریهَا وَ مصابیحِ کَواکبِها وَ رَمَی مُستَرِقِی السَّمعِ بِثَواقِبِ شُهُبها وَ أجراها عَلَی اذلالِ تَسخیرها من حجابتِ ثابتهِا وَ مَسِیر سائرِها و هُبُوطِها و صُعُودِها وَ نُحُوسِهَا و سُعُودِها» این عبارت در مورد آفرینش آسمان و زیبایی آن سخن می‌گوید چنان به زیبایی آسمان را توصیف می‌کند که جز با اندیشه بسیار نمی‌توان علت این زیبایی را دریافت ستارگان آسمان در درخشندگی و زیبایی به در و مروارید مانند شده‌اند مراد از این تصویر محسوس به محسوس بیان شده است و در تصویری دیگر ستارگان آسمان به چراغ تشبیه شده است و هدف از این تصویر محسوس به محسوس نیز بیان زیبایی آسمان است و می‌بینیم هر دو طرف تشبیه حسی و قابل لمس می‌باشد تا بتواند ذهن مخاطب را برای توصیف و شناخت زیبایی هر چه تمام‌تر آفریده‌های خداوند به تفکر وا دارد و میان «کوکب» و «فلکها» و «شهب» و «هبوط» و «سعود» مراعات نظیر وجود دارد.
و میان موصوف و صفت‌های ثابتها و و سائرها و هبوطها و صعودها و نحوس‌ها و سعودها چنان پیوستگی و هماهنگی وجود دارد که گویی موصوف و صفت یکی هستند و جدایی میان آنها قابل تصویر نیست که خود نیز از نمونه‌های عالی گزینش الفاظ و درست کنار هم قرار دادن الفاظ است.
«وَ أشعَرَ قُلُوبَهُم تَوَاضُعَ إخباتِ السَّکینهِوَ فَتَحَ لَهُم أبواباً ذُلُلاً إلَی تَمَاجِیدِهِ وَ نَصَبَ لَهُم مَناراً واضِحهً عَلَی أعلَام تَوحِیدهِ لَم تُثقِلهُم مُوصِرَاتُ الآثامِ و لَم تَرتَحِلهُمَ عقُبَ اللَّیَالِی و الآیَامِ وَ لَم تَرمِ الشَّکوکُ بِنَوازِعِهِا عَزِیمَۀ إیمانِهِم»
«اشعر قلوبهم تواضع» استعاره زیبایی نهفته است همانگونه که لباس انسان را در بر می‌گیرد و عیب و نقص او را می‌پوشاند و سبب زیبا شدن و محفوظ ماندن انسان می‌شود تواضع نیز ابزاری برای پوشاندن عیب و نقص می‌باشد زیرا ممکن است انسان به زشتی‌ها اخلاقی مبتلا باشد اما با داشتن تواضع و فروتنی این عیب‌ها را بپوشاند که به صورت استعاره مکنیه به کار رفته است.
و در عبارت «لم ترم الشکوک» نیز استعاره مکنیه‌ای ۶نهفته است همانگونه که شک و تردید سبب ویرانی و از بین رفتن ایمان است تیر نیز سبب نابودی و از بین رفتن موجودات زنده می‌باشد شک به تیر تصویر شده است و مراد از این تصویر معقول به محسوس نشان دادن خطر هر دو می‌باشد.
در عبارت «وَ لم تَرتَحِلهَم عقُب اللَّیالِی و الأیَّام» تغییرات به گذشت زمان و روزگار نسبت داده شده است که مجاز عقلی از نوع اسناد به زمان می‌باشد و در تعریف مجاز عقلی می‌توان گفت اسناد فعل یا آنچه به معنای فعل است چون اسم فاعل اسم مفعول و مصدر به چیزی غیر از آنچه که در ظاهر حال متکلم برای آن چیز است. و از نکته‌های این عبارت می‌توان به تکرار حرف جازمه لم که به معنی سه بار تکرار شده است اشاره نمود یعنی هرگز بار گناه فرشتگان سنگینی نمی‌کند و گذشت زمان آنها را تغییر نمی‌دهد و شک نیز در آنها راه نخواهد یافت.
«وَ منهُم مَن هَوَ فِی خَللقِ الغَمامِ الدُّلَّحِ و فِی عِظَمِ الجبِالِ الشُّمُخِ وَ فِی قَترَهِ الظَّلامِ الأیهَمِ» در این عبارت فرشتگان به ابرهای پرآب و کوه‌های عظیم تشبیه شده است که وجه شبه در مشبه به بیشتر جلوه‌گراست. چون انسانها هیچ تصویر ذهنی از فرشته‌ها در ذهن خود ندارند حضرت از تصاویری استفاده می‌کند که در ذهن مخاطب معنای بزرگی و عظمت دارد از جمله کلمات «دُلَح» که به معنای ابر پر آب (قیم، ۱۳۷۸: ذیل لح) «شُمُخ» به معنای بزرگ و «أیهم» که به معنای تاریکی محض می‌باشد استفاده شده است تا با کاربرد این کلمات ذهن را به شناخت بهتر فرشتگان نزدیک سازد و از عوامل دیگری که در این عبارت عواطف و احساسات مخاطب را درگیر می‌کند و او را به سر ذوق و اشتیاق می‌آورد کاربرد کلمه «دلح» می‌باشد چون عرب‌ها در سرزمین کم بارانی زندگی می‌کردند شیفته آب و سرسبزی بودند و حضرت از این میل آنها آگاه است و برای جذب مخاطب از این شیوه استفاده می‌کند .
«قَد ذاقُوا حَلاوَهَ مَعرِفَتِهِ وَ ضَربُوا بالکَأسِ الرَّویَهِ مِن مَحَبَّتهِ تمکنت من سویداء قلوبهم»
از آنجایی که بالاترین فقر و نداری همان جهل و نادانی است که انسان را به ورطه بدبختی و هلاکت می‌کشاند و در آن لذت و شیرینی وجود ندارد معرفت و کسب دانش به شیرینی مانند شده است چون سبب نجات و رستگاری آدمی می‌شود و این امر به صورت استعاره مکنیه به کار رفته است و استفاده از کلمه سویداء در اینجا با معنای عبارت هماهنگی کامل دارد. زیرا سویدا به معنای عمق دل و جان می باشد.یعنی میتوانند به پوشیده ترین مسائل شناخت پیدا کرد. (قیم، ۱۳۷۸: ذیل سوی) یعنی فرشتگان با تمام وجود خداوند را دوست دارند و محبت و عشق الهی از وجودشان سرچشمه می‌گیرد و از کلمه‌های چون ضمیر و نفس وجود استفاده نشده است.
«وَ لَم تَجِفَّ لِطُولِ المُناجاهِ أسَلاتُ ألسِنَتِهُم وَ لا مَلَکَتهُمُ الأشغالُ فَتَنقَطعَ بِهَمسِ الجُؤارِ إلَیهِ أصواتُهُم وَ لَم تَختَلِف فِی مَقاوِمِ الطَّاعَهِ مَناکِبُهُم»
شخص ادیب محصولی از جامعه خود می‌باشد بعضی آداب و رسوم و فرهنگ جامعه او را می‌پروراند و افکار او را شکل می‌دهد و به صورت ناخودآگاه در باورها و عملکرد او تأثیر می‌گذارد و شخص ادیب نیز با فعالیت هنری خود بر جامعه تأثیر می‌گذارد و سبب رشد و شکوفایی جامعه خود می‌شود و یکی از لوازمی که شخص ادیب به کار می‌بندد کنایه است مولا(ع) نیز برای رسیدن به مقصود خود از آن استفاده می‌کند. ایشان قصد داشتند در این عبارت «وَ لَم تَجِفَّ لِطُولِ المُناجاهِ أسَلاتُ ألسِنَتِهُم» عدم ناتوانی و رنجوری فرشتگان را در عبادت خداوند در قالب کنایه بیان کند یعنی فرشتگان جسمی ندارند که زبانشان در عبادت خداوند خشک شود. در این عبارت کنایه از پایداری و استواری فرشتگان در اطاعت و فرمانبرداری خداوند است. و همچنین«لَم تَختَلِف فِی مَقاوِمِ الطَّاعَهِ مَناکِبُهُم» کنایه از پایداری و استواری فرشتگان در اطلاعت و فرمانبرداری است.
«و لا تَعد و علی عزیمَهِ جِدِّهِم بَلادَهُ الغفلات و لا تَنتَضِلُ فِس هِمَمِهِم خدائعُ الشَّهَواتِ» در این عبارت در مورد فرشتگان سخن می‌گوید که هرگز فریفته نیرنگ شهوات نمی‌شوند و فراموشی نیز در آنها راه ندارد و خدعه و نیرنگ به تیرهای تصویر شده است که با کاربرد فعل «نضل» که به معنای رقابت برای مسابقه تیراندازی است. (قیم، ۱۳۷۸: ذیل نضل) به صورت استعاره مکنیه به کار رفته است.
«کَبَسَ الأرضَ عَلَی مَورِ أمواجٍ مُستَفحِلَهٍ ولُجَجِ بِحَارٍ زَاخِرَهٍ تلتَطِمُ أوَاذِیّ أمواجِهَا وتصطَفِقُ مُتَقاذِفاتُ أثباجِها و تَرغُو زبدَ کالفُحُول عِندَ هِیاجَها» در این عبارت موج‌های بلندی که بهم می‌خورند و از یکدیگر پیشی می‌گیرند و گاه یکدیگر را دفع می‌کنند و از این برخورد آنها کف پدید می‌آید به حیوان نرمست که از شدت درگیری و خستگی کف بر لب آورده است تشبیه شده است که مراد از این تصویر محسوس به محسوس نشان دادن شدت و خروش امواج می‌باشد از نوع تشبیه مرسل است که ابزار تشبیه در آن ذکر شده است و از قدرت اربابان سخن این می‌باشد که برای تثبیت امری در ذهن مخاطب از تصاویر آشنا که در محیط آن روزگار وجود داشته «چون حیوان نرمست» استفاده می‌کنند تا شنونده آن را به خوبی درک کند. حضرت(ع) به خوبی به چینش واژه‌ها آگاه است و کلمات را بدون تفکر کنار هم قرار نمی‌دهد آنگاه که حضرت(ع) از موج‌های دریا و شدت و خروش آن و برخورد امواج با یکدیگر سخن می‌گوید به اقتضای معنی الفاظی چون مستَفحِلَهٍ، تصطفق، متقاذفات دارای خشونت و سختی است که گویی این صحنه را به ناخودآگاه در ذهن مخاطب بیشتر جلوه‌گر می‌کند مخاطب را با خود همراه می‌سازد تا گوش دل به کلام ایشان بسپارد.
«فَخَضَعَ جِمَاحُ المَاءَ المُتَلاطِمِ لِثقِل حَملِها وسَکَنَ هَیجُ ارتِمَائهِ إذ وَ طِئَتهُ بِکَلکَلِهَا وَ ذَلَّ مُستَخذِیاً إذا تَمَعَّکَت عَلَیهِ بِکَوَاهِلِها» حضرت در این عبارت نیز آب‌های ناآرام و سرکش را که به شدت به یکدیگر می‌خورند و اندک، اندک از سرکشی آنها کاسته می‌شود به حیوانی تشبیه کرده که آرام گرفته و دست از سرکشی شسته است و مطیع صاحب خود گشته است و ما آن را به صورت استعاره مکنیه در عبارت «خضع جماح الماء» شاهد هستیم. «وَرَدَّت مِن نَخوَهِ بَأوِهِ وَاعتِلائهِ و شُمُوخِ أنفِهِ و سُمُوِّ غُلَوائهِ» برای کثرت تلاطم آب و تراکم امواج آن استفاده شده است که حسی است و مستعارمنه افتخار و تکبر است که عقلی و جامع یعنی استیلای مفرط نیز عقلی است. (خاقانی، ۱۳۹۰: ۱۰۱)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:29:00 ق.ظ ]




۶

۳۶ تا ۴۰

۸۰ تا ۹۰ درصد

۱/۶ درصد

۷

بیشتر از ۴۰

نزدیک به ۱۰۰ درصد و حتمی

کمتر از ۱ درصد

در بیشتر از ۹۵ درصد مواقع شرایط ناپایداری جوی در فصول گرم سال وجود دارد که از این بین ۵/۴ درصد موقع احتمال وقوع توفان‌های تندری ۲۰ درصد بوده و ۹/۴۲ درصد موقع احتمال وقوع توفان‌های تندری بین ۲۰ تا ۴۰ درصد وجود داشت ۳/۲۶ درصد موقع احتمال وقوع توفان تندری بین ۴۰ تا ۶۰ درصد بوده ونیز ۴۶/۱۸ درصد مواقع احتمال وقوع توفان تندری بین ۶۰ تا ۸۰ درصد حاکم بوده، در ۱/۶ درصد مواقع احتمال توفان‌های تندری بین ۸۰ تا ۹۰ درصد بوده و کمتر از یک درصد از مواقع احتمال وقوع توفان‌های تندری در این ایستگاه در حالت حتمی وقوع توفان تندری وجود دارد؛ و میانگین ماهانه گیری شاخص KI برای ماه های گرم سال در جدول زیر نمایش داده شده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

جدول ۴-۳-۲ میانگین ماهانه شاخص KI در ماه‌های گرم سال ایستگاه تبریز دوره آماری (۱۹۹۰-۲۰۱۴)

ماه‌های گرم سال

آوریل

می

ژوئن

جولای

اوت

سپتامبر

میانگین ماهانه شاخص KI برای ایستگاه تبریز

۸۴/۲۷

۳۶/۲۹

۴۶/۲۷

۱۸/۲۹

۱۲/۲۷

۱۶/۲۶

تصویر نمودار (۴-۳) میانگین شاخص KI ایستگاه تبریز در ماه های گرم سال دوره آماری(۱۹۹۰-۲۰۱۴)
میانگین گیری ماهانه شاخص KI ایستگاه تبریز برای دوره آماری(۱۹۹۰-۲۰۱۴) نشان می‌دهد که بیشترین میانگین ماهانه شاخص به میزان ۳۶/۲۹ متعلق به ماه می و کمترین میانگین ماهانه شاخص به میزان ۱۶/۲۶ در ماه سپتامبر بوده است، همچنین میانگین کل این شاخص برای ایستگاه تبریز ۸۵/۲۷ در ردیف سوم شاخص مذکور در حیطه احتمال وقوع توفان تندری در ۴۰ تا ۶۰ درصد مواقع از ماه‌های گرم سال بایستی انتظار آن را داشته باشیم؛ و با توجه به هم پوشانی کامل این شاخص می‌توان آن را به‌عنوان یکی از شاخص‌های مناسب برای پیش‌بینی بارش‌های همرفتی منطقه آذربایجان بکار برد.
۴-۱-۴یافته‌های شاخص مجموع مجموع‌ها(TTI)
هرچه مقدار شاخص مجموع مجموع‌ها بیشتر باشد بر ناپایداری و احتمال توفان‌های تندری افزوده می‌شود. یافته‌های به دست آمده برای شاخص مجموع مجموع‌ها ایستگاه جو بالای تبریز حاکی از این حقیقت است که احتمال حرکات همرفتی در منطقه آذربایجان دائمی بوده که خاصیت این منطقه بشمار می رود بطوریکه در جدول (۴-۴-۱)این موضوع آشکارا بیان شده است.
جدول شماره ۴-۴-۱مقادیر شاخص TTI برای ایستگاه جو بالای تبریز دوره آماری (۱۹۹۰-۲۰۱۴)

ردیف

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:29:00 ق.ظ ]




(سید صدر،ابولقاسم،ص۲۴۰)
عکس(۳-۱)ارتفاع مناسب گیاهان
۳-۳-۳ تامین روشنایی محوطه
هدف اصلی از تامین روشنایی مسیر های عمومی در شب،ایجاد محیطی مناسب برای تردد وسایل نقلیه و اشخاص پیاده است،به طوری که دید وسیع،دقیق و راحت آن ها امکان پذیر باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در مورد اشخاص پیاده نیز معبر باید به اندازه ای روشن باشد که افراد بتوانند به راحتی و جزئیات کتمل محیط اطراف خود را دیده و کارهای مورد نیاز را انجام دهند.همچنین بتوانند به سهولت سایر افراد پیاده،وسایل نقلیه و اشیاء موجود در محیط اطراف خود را مشاهده و تشخیص دهند.
یک طراحی خوب ،علاوه بر تامین مناسب روشنایی معبر صرفه جویی در مصرف انرژی را نیز سبب می شود.به همین منظور ،طراح و بهره بردار از سیستم روشنایی معابر باید موارد زیر را در نظر داشته باشد:
الف)انتخاب لامپ و چراغ راندمان بالا.
ب)دارا بودن برنامه ی تعمیر و نگهداری منظم.
ج)انتخاب مناسب ارتفاع نصب چراغ های روشنایی معبر و محل استقرار آن ها
۳-۳-۴ چشم زدگی و روش جلوگیری از آن ها
هرگاه اشعه مستقیم نور چراغ ،با شدت زیاد در محور دید رانندگان و عابرین قرار گیرد پدیده چشم زدگی به وجود می آید.این پدیده علاوه بر کم کردن دید باعث ناراحتی عابرین نیز می گردد.بنابر این تا حد امکان باید از وقوع این پدیده جلوگیری نمود.برای جلوگیری از چشم زدگی ناشی از چراغ های خیابانی از روش های زیر می توان استفاده نمود:
۱-افزایش ارتفاع نصب چراغ که باعث خارج کردن چراغ ها از محور دید رانندگان و عابرین شده و چشم زدگی را کاهش می دهد.شکل روند تغییرات چشم زدگی با ارتفاع نصب را نشان می دهد.
۲-استفاده از چراغ هایی که شدت نور حداکثر آن ها در زوایای بزرگ نسبت به محور عمود چراغ که معمولا در محور دید افراد قرار می گیرد اتفاق نمی افتد
۳-۳-۵ کنترل انعکاس نور های مزاحم
یکی از نورهای مزاحم در روز نور خورشید است و گیاهان می توانند مانع تابش نور خورشید شده و یا از شدت آن بکاهند.میزان نورگیری گیاهان به ارتفاع ،تراکم و محل کاشت آن ها بستگی دارد.
در طول شب نیز ،چراغ های خیابان،چراغ های وسط اتوبان ها،چراغ ماشین ها،علائم و چراغ اعلانات ایجاد نور مزاحم می کنند که در این مواقع از گیاهان پرچین،پاراوان استفاده می شود.(سید صدر ،ابولقاسم،۱۳۸۹،ص۱۰۵تا ۱۰۶)
عکس(۳-۲) نمودار کاهش چشم زدگی نسبت به ارتفاع نصب(شار نوری لامپ ثابت)
هدف از روشنایی پارک ها
-ایجاد حالت دکوراتیو برای جذب گردشگر(نورپردازی)
-ایجاد فضای دوستانه جهت تجمع و ملاقات دوستان
-امکان حرکت امن عابرین پیاده
-امکان بازی برای بچه ها
-افزایش امنیت عمومی(کاهش جرأت ارتکاب جرائم با حذف نقاط
تاریک)
۳-۳-۶ اصول مهم در طراحی روشنایی پارک ها
-روشنایی در پارک ها بصورت مورد به مورد مشخص می شود و یک نسخه کلی برای تمام پارک ها
نمی توان تجویز کرد.
-به روشنایی معابر مجاور پارک ها توجه شود.
-از ایجاد مزاحمت نوری برای همسایگان مجاور پارک پرهیز شود.
-به تعمیر و نگهداری توجه خاص شود.
-با توجه به کاربری محیط سطح نور لازم تأمین شود.
-چراغ ها و پایه ها با مبلمان پارکی هماهنگ باشد.
-به ظاهر و شکل از نظر زیبایی اهمیت ویژه داده شود.
-مصرف انرژی الکتریکی بهینه باشد.
-به منظور برقراری امنیت ، امکان شناسایی مقاصد افراد از روی چهره آنان از فاصله حداقل ۴ متری
وجود داشته باشد.
-موانع ، پله ها و سراشیبی ها قابل رؤیت باشد.
علائم راهنما ، تابلوها و جهت ها قابل شناسایی باشد.
۳-۳-۷ مقادیر پیشنهادی در استاندارد CIE136 برای روشنایی پارک ها
معابر عابرین پیاده
-متوسط شدت روشنایی افقی : ۵ لوکس
-حداقل شدت روشنایی افقی : ۲ لوکس
-شدت روشنایی نیمه استوانه ای : ۲ لوکس
راه پله ها و شیب ها
-متوسط شدت روشنایی عمودی ارتفاع پله : کمتر از ۲۰ لوکس
-متوسط شدت روشنایی افقی کف پله و شیبها: بیش از ۴۰ لوکس
محدودیت خیرگی چراغ:
-نباید از ۴۰۰۰ بیشتر باشد L.A برای ارتفاع نصب کمتر یا مساوی ۴.۵ متر: ۰.۵
-نباید از ۵۵۰۰ بیشتر باشد L.A برای ارتفاع نصب بین ۴.۵ تا ۶ متر: ۰.۵
-نباید از ۷۰۰۰ بیشتر باشد L.A برای ارتفاع نصب بیش از ۶ متر: ۰.۵
-بزرگترین درخشندگی متوسط چراغ به کاندلا بر متر مربع در جهتی بین ۸۵ و ۹۰ درجه نسبت به L
-خط عمود رو به پایین

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:29:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم